اندر امیدواری… شماره ۱

نمیدونم از برکت سهولت ارتباطات بوده یا بالغ شدن ما یا جفتش یا فاکتورهای دیگه‌ای که نمی‌دونم و ندیدم و … اما هر چی هست یه اتفاق خوب رو دارم می‌بینم توی جامعه. درست وسط میدون نبردی که ناامیدی و یأس داره روز به روز جلوتر میاد. درست جایی که یادگرفتیم کاری از دستمون بر نمیاد و باید منتظر یه معجزه باشیم تا نجات پیدا کنیم. یه عده آدم هستن که بر حسب بخت یاری تعدادشون کم هم نیست، تلاش می‌کنن امید رو به جامعه تزریق کنن. نه از این امید الکی‌ها نه. از این جنس امیدهای فرداعلا. به قول شیرازی‌ها جنس خوبو. فقط حرف هم نمی‌زنن، عمل هم می‌کنن.

این روزها آدم‌هایی رو می‌بینم که موضوع آب براشون دغدغه است و برای این مهم، زمان و هزینه و اعتبار صرف میکنن. آدمهایی که براشون محیط زیست موضوع مهمیه و این کار رو با حرکات کوچیک آغاز کردن. مثل تفکیک زباله و بهینه مصرف کردن مواد غذایی تا  زباله کمتری تولید بشه. آدم‌هایی که تلاش می‌کنند با تنظیم موتور ماشین شون میزان مصرف سوخت رو کمتر کنند. آدمهایی که برای بچه‌ها قصه می‌خونن. توی پیاده رو که از کنار هم رد می‌شنن بهم لب‌خند می‌زنن و … حتی آدمهایی که دارن این خوبی‌ها رو نشر می‌دن تا به دست ما برسه و حالمون خوب شه از این رفتارها.

به نظرم این آدمها، گوهر شب چراغن، توی این دریای سیاهی که توش گیر افتادیم. می‌درخشن. راه نشون‌مون می‌دن. نمی‌ذارن غرق شیم توی ناامیدی. حتی به قدر یه نفس گیری کمک می‌کنن سرمون رو بیاریم بالا و یه نفس هوای تازه رو ببریم توی ریه‌هامون.

 

فکر میکنم باید به این آدم‌های امیدوار بپیوندیم. تلاش کنیم. از چیزهای کوچیک. از غذا خوردنمون. از بنزین زدنمون. از دوش گرفتن‌مون. از لب‌خند زدنمون شورع کنیم. از رفتارهای کوچیک روزمره‌مون. فکر میکنم باید جمع این امیدوارها رو زیاد کنیم. زیاد بشیم. بی‌شمار بشیم. نذاریم ناامیدی جلو بیاد.

بهترین کاری که میتونیم این روزها برای خودمون، بچه‌هامون، زندگی‌مون و جامعه‌مون بکنیم، همینه. کارهای امیدوار کننده‌ی کوچک. به قدر یک لب‌خند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *