مهارت مدیریت سازمانی

حکم دانشگاه روی چرک‌نویس

بیان صادقانه اما دردناکی بود. برایم سوال پیش آمد که در چنین حالتی که فرهنگ خوشامدگویی و خداحافظی در سازمان و ساختار و تشکیلاتی وجود ندارد، چطور انتظار داریم فرد برای مجموعه‌اش بهترین کیفیت کاری را ارائه کند، یا خلاقیت به خرج دهد یا حواسش به منابع سازمانی باشد که به هدر نرود یا به هدر ندهد. هیچ. نمیشود.

سازمان به مثابه ی خوان کرم

مدت‌هاست در تحلیل‌های شخصی‌ام از سازمان‌ها نکته‌ای پررنگ به چشمم می‌آید. اینکه سازمان‌های زیادی هستند که نسبت به نقد گشودگی ندارند. منتقدین به امور چاره‌ای ندارند که یا سکوت کنند یا حرف‌ها را دو پهلو بزنند و آغشته به لایه‌های تملق، که پیش آمده گاهی در انتهای صحبت نه تنها انتقاد برداشت نشده که تعریف و تمجید هم تلقی شده است. تحلیل خودم این است که بخشی از این ماجرا بر می‌گردد به چیزی که آن می‌گویم سندرم خوان کرم. تفکری نقد به پدر سازمان را جسارت تلقی می‌کند. همچون اسدالله خان در سریال پدر سالار.

سندرم جلسات بی‌خاصیت

پیش خودم یک اصطلاح من درآوردی داشتم که در یکی از همین دست جلسات و در یکی از همین احوالات تهوع آور به آن رسیده بودم. اصطلاحی با این عنوان به نام سندروم جلسات بی‌خاصیت شرکت X. به جای X اسم شرکت مربوطه را می‌گذاشتم. X Useless Meeting Syndrome که مخفف‌اش می‌شد XUMS. در چند جلسه هم به عنوان نقد مطرح کردم هم در دانشگاه و هم در آن مرکز تحقیقات و … اما راه به جایی نبرد.

مدیریت با تفکرات صُلبی

کسانی که دارای مدل ذهنی ثابت یا صُلبی هستند، چه مادربزرگ من باشد یا مدیریت یک سازمان خصوصی چند ده ساله یا یک معلم یا یک پدر و مادر یا هر کسی، فرض اولیه‌شان این است که حقیقت را در آن زمینه یافته‌اند. تصور می‌کنند حقیقت آن مسأله خاص (راز تربیت فرزند، راز پاکیزگی یا راز مدیریت سازمان و …) برایشان آشکار شده است. فرض را بر یکتا بودن آن مسیر و آن راه حل می‌پندارند.