بایگانی برچسب: داستان

صِفر کلوین… در ستایش احسان عبدی پور

روزهای اول سال ۹۴ بود. بعد از پایان تعطیلات مزخرف عید. داشتم میرفتم به سمت یه شرکت برای انجام کارهای ایزو و چرندیات مرتبط با اون. آن روز ماشین داشتم با خودم. سی دی داستان های آخرین شماره مجله داستان رو تو ماشین داشتم. مجله مربوط به اسفند ۹۳ و فروردین ۹۴ میشد. از جنس …

چهار پاره: داستان بخون و خودتو تغییر بده

پاره اول– کتاب میخوانی و گاهی دلت غنج میزند از چیزی که خوانده ای و کتاب را در آغوش میگیری و به نقطه ای در جلوی رویت خیره میشوی. حالا این جلوی رویت میخواهد سقف اتاق باشد در حالت دراز کش یا قسمت کنده شده ی میز باشد در حالت نشسته یا برگ های درختی …