بایگانی برچسب: کتاب

قراری برای فرار از اضطراب

برای فرار از اضطراب هولناک پناه بردم به خواندن کتاب بر اساس یک قرار من درآوردی. روزی یک کتاب. از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۱٫ قوانینی هم وضع کردم. خیلی سست و شکسته بسته به آنها پای‌بند بودم. تجربه عجیبی بود. دویدن برای رسیدن به قرار.

یک قرار

دارم فکر میکنم که یک قراری با خودم بگذارم و ببینم میتوانم پای قرارم بمانم با خودم یا نه؟ قرار با خودم گذاشتم که ببینم میتوتنم روزی یک کتاب بخوانم. ایده‌اش از کتاب تولستوی و مبل بنفش است. مهسا کتاب را خوانده و از آن برایم تعریف کرده.

نوشتن‌های …

نوشتن‌های

این نوشته صرفا ادای احترام به این ایده است. به اینکه روزهایی در همین نوشتن‌های صبحگاهی می‌نوشتم عجب کشفی. عجب دنیایی. چه حیف که زودتر نیافتمش. چه حیف که زودتر شروعش نکردم. بعضی روزها صرفا در مدح و منقبت این کار می‌نوشتم. این نوشته تشکر عیان از این رفتار است.

هی لعنتی!!! سیمین هنوز اینجاست

فکر اینکه چرا زمان را ثبت کرد که حالا نفرین زمان گریبانش را بگیرد و رنجش بدهد، رهایم نمی‌کند. چه کسی فکر می‌کرد کتابی که روزی پر بود از عشق و آرزو و شوق و خیالبافی و شبیه سازی خود به شخصیت‌های داستانی، فقط با چند حرف و عدد تبدیل شود به یک یادبود غم انگیز.