صِفر کلوین… در ستایش احسان عبدی پور

روزهای اول سال ۹۴ بود. بعد از پایان تعطیلات مزخرف عید. داشتم میرفتم به سمت یه شرکت برای انجام کارهای ایزو و چرندیات مرتبط با اون. آن روز ماشین داشتم با خودم. سی دی داستان های آخرین شماره مجله داستان رو تو ماشین داشتم. مجله مربوط به اسفند ۹۳ و فروردین ۹۴ میشد. از جنس ویژه نامه هایی که میخرم و انبار میکنم… بی دست زدنی بهشون. توی اتوبان رسالت بودم. داستان ها رو میزدم جلو نصفه گوش میدادم. رسیدم به تِرَک ۱۴٫ «رساله مومو سیاه»… نویسنده اش شروع کرد به خواندن داستان… با لهجه بوشهری…

برای غلام فرج‌زاده‌ی سیاه

 

آیدین آغداشلو/ (رنگ و روغن روی مقوا، ۱۰۰*۷۰ سانتی‌متر)- ۱۳۷۲

داستان با همین پیشکشی شروع شد. ساده روان و دل نشین. من سِحر شده بودم. هنوز صدای و لهجه ی بوشهری اش در گوشم پخش میشود. باورم نمیشد. توی کوچه پس کوچه های انتهای رسالت همانجا که میرسد به باقری، زده بودم کنار و گریه میکردم. برای مومو کِلوین. برای کِلِی. برای صفر کلوین. آن داستان چیز دیگری شد برایم. برای هر که فکر میکردم ممکن است خوشش بیاید فرستادمش. برای مهسا… مهرداد… علی… حسین… اما فکر نمیکنم آنها به قدر من از داستان لدت برده باشند.

احسان عبدی پور. نوشته هایش همان احساسی را به من میدهد که نوشته های مصطفی مستور. همان احساسی که «گوزن ها»ی مسعود کیمیایی. نوشته هایش و فیلم هایش همان حال را در من زنده میکند. اینکه زندگی ارزشش به عمق رفاقت است و غنیمت شمردن همین لحظات که رفقای جانی پایش میگذارند. درست همان دل غنج زدنی که رفقای «تیک آف» برای هم احساس میکنند و همان مرامی که «رنجرو» برای پسرک روسی میگذارد و همان دعایی که زینت برای یازده فرزندش میکند و همان مشت هایی که مومو کِلِی وسط میدان ۶ام بهمن می زند زیر فک ارتشی های مست  و میدان را تبدیل میکند به کُلُوزیُوم.

فضایی که عبدی پور خلق میکند برای ما خوشایند است اما در واقعیت رخ نمیدهد یا به ندرت رخ میدهد. منظورم واقعیت امروز جامعه است. رفاقت… عشق… دوستی… پای بندی به رفاقت آن هم نه این سبک های آبکی… از جنس گوزن های کیمیایی… دوستش داریم اما شاید برای پای بندی به آن اندکی از خود گذشتگی لازم است.

در این صفحه میتوانید عناوین داستان هایی که برای مجله همشهری نوشته است را ببینید. البته کل داستان به دلیل رعایت حقوق کپی رایت در سایت نیامده. اگوش دادن به داستان مومو سیاه با صدای خود نویسنده را اکیدا توصیه میکنم. این سایت و صفحه هم داستان را دارد هم نکته های جالبی در مورد مومو سیاه. در این صفحه هم مصاحبه ای از او آمده با داستانی به نام عنوان زینب و مک لوهان. از دستش ندهید.

پی نوشت: ماجرای صفر کلوین در داستان مومو سیاه آمده است.

دیدگاه‌ها

  1. زامپانو

    سلام بهزاد عزتی…
    خوشحال شدم اینجا رو دیدم.
    نگفته بودی…
    خوش مینویسی
    خوش بنویس…

    1. نوشته
      نویسنده
      بهزاد عزتی

      بیشتر یه زیر پله است. گفتن نداشت.
      قطعا به پای نوشته های خوب و قوی شما نمیرسه.
      کلام و لطف و مرامت به من بارها ثابت شده سید.
      خیلی مخلصم

    1. نوشته
      نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *