شاعرانگی

در خیال

یه روز میثم بهم گفت. اگه شجریان فوت کنه، خیلی ناراحت می‌شی؟ گفتم نمی‌دونم. راستش الان هم نمی‌دونم. وسط این همه قیل و قال این طرفی‌ها و اون طرفی‌ها. بین کسانی که بدگویی می‌کنند از او و کسانی که به یادش و عشقش جلوی بیمارستان آواز می‌خوانند. راستش الان هم که دیگه شجریان نیست هم نمی‌دونم. حالم؟ دلم یه لبه پنجره می‌خواد. دلم آلبوم در خیال می‌خواد و سکوت و سیگار….

آسایشگاه پادگان ۰۱، حسین و غزل

چه قدر شعر خوب بود. چه قدر متناقض بود با اون محیط و چه قدر می‌چسبید. روح آدم جلا پیدا می‌کرد.همه آسایشگاه مشتاق شده بودند که اینها چی میخونند این قدر حال میکنند. بعد که فهمیدند حسین شاعر است و شعر کلام رد و بدل شده‌ی بین ما، هرکی رفت سی خودش.