ماه: اکتبر 2018

معلمی که نباید شبیه بقیه شود

حرفم هیچ بنیانی ندارد. می‌دانم وقتی مدرسه و سازمانش سالم نیست. وقتی پدر و مادر قبل از ورود به مدرسه در تلاش برای ساخت یک شاخ اینستاگرامی هستند. و برای رسیدن به این مهم از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کنند. می‌دانم که نباید از معلم انتظار معجزه داشته باشم. اما دلم می‌خواست بگویم. درد و دلی بگویم. دلم نمی‌خواست باور کنم معلم‌ها این شکلی شوند. 

سرطان تنها برای کشتن امید می‌آید…

سرطان ترسناکه. خیلی. سرطان همه چیز رو ازت می‌گیره. بهترین چیزی که ازت می‌گیره و با گرفتنش کارت رو یکسره می‌کنه امیده. 

تازه فقط امید بیمار رو نمی‌گیره، امید همه‌ی اطرافیان رو هم می‌گیره. مثل یک سیاه چاله با چگالی عجیب و غریب که می‌تونه حتی خورشید رو هم بکشونه تو دل خودش. 

محمد بهمن بیگی … جای خالی یک زندگی نامه‌ی خود نوشته

جماعت کثیر مردم کم‌پول و متوسط‌الحال، بی اندازه با من بر سر مهرند به طوری‌که جواب محبت‌ها و مهربانی‌هایشان را نمی‌توانم بدهم. ولی در میان جماعت مستطیح و متمل ایلات، هستند کسانی که نه فقط به من نظر خوشی ندارند بلکه گاهی کینه‌توزی هم می‌کنند. من از همکاری برخی از خان‌های ایلات برخوردار بوده‌ام ولی بودند عده‌ای که کار مرا خلاف منفعت و مصلحت خود می‌پنداشتند و با سوادشدن توده مردم را زیان‌بخش می‌دانستند خوشبختانه این قبیل بزرگواران محدودند و امیدوارم که با گذشت زمان درک کنند که نظر خصومتی به شخص آنان نداشته‌ام.

آیا شیوه “فکر کردن” ما هم خود بخشی از مساله است؟

قبل از اینکه تفکر را به صورت جدی و به عنوان یک مهارت شروع کنیم، باید این مساله را بپذیریم که فرایند “فکر کردن”  ما به صورت کاملا طبیعی و نرمال، پر از عیب و ایراد است. به عبارتی ناقض بودن این فرایند خود امری طبیعی است.