کتاب

قراری برای فرار از اضطراب

برای فرار از اضطراب هولناک پناه بردم به خواندن کتاب بر اساس یک قرار من درآوردی. روزی یک کتاب. از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۱٫ قوانینی هم وضع کردم. خیلی سست و شکسته بسته به آنها پای‌بند بودم. تجربه عجیبی بود. دویدن برای رسیدن به قرار.

‌می‌بینید چه می‌کند؟  درست عکس همان کاری که باید بکند

خیلی داستان پر کششی دارد. حکایتش غریب نیست از این جهت که می‌شود با اندکی نگاه به اطراف آن را همین حولی هم دید. حکایتش غریب است از این جهت که میبینم میشد پاسکوآل درس بخواند و خانه‌اش وسط ده باشد و پدرش مادرش را نزند و برادرش سر در خمره روغن نمیرد و …

طاعونی در میانه‌ی طاعونی دیگر

اولین کتابی که برای قرارم انتخاب کردم و به دست گرفتم کتابی بود از نشر محترم برج. فقط یک طاعون ساده. با عرض شرمندگی دلیل انتخابم نه مترجم قدر آن، نه متن روانش، نه نشر محترمش که حجم کمش بود. برای همان قراری که از قبل گفته‌ام.

نوشتن‌های …

نوشتن‌های

این نوشته صرفا ادای احترام به این ایده است. به اینکه روزهایی در همین نوشتن‌های صبحگاهی می‌نوشتم عجب کشفی. عجب دنیایی. چه حیف که زودتر نیافتمش. چه حیف که زودتر شروعش نکردم. بعضی روزها صرفا در مدح و منقبت این کار می‌نوشتم. این نوشته تشکر عیان از این رفتار است.