این روزها برای یک تمرین خود خواسته بخشی از فیلم «بوی خوش زن» را بارها دیدهام. منظورم دقیقا قسمت انتهایی فیلم است جایی که درون مدرسه شبه دادگاهی تشکیل شده برای یکی از دانش آموزان. از بازی خوب که چه عرض کنم فوق العاده «ال پاچینو» بارها صحبت شده است اما برای من بارها دیدن این صحنه نکته جالبی را روشن کرد.
در بخشی از شبه مونولوگی که توسط ال پاچینو گفته میشود این حرفها میآید:
من نمیدونم، این چارلی که اینجا ساکت نشسته حق با اونه یا نه؟ من قاضی و هیات ژوری نیستم. من میتونم بهتون بگم که اون برای آیندهاش هیچ کسی رو نفروخته. دوستان من این یکپارچگیه. اسم این حرکت شجاعته.
اصرار بر این که حرکات ریز و کوچکی که ممکن است برای بسیاری دیده نشود، میتواند آینده فرد را بسازد. این مساله برای من هم لذت بخش بود و هم آموزنده. در بخش دیگهای از حرفهایش این طور میگوید که:
به تقاطعهای زیادی توی زندگیام رسیده بودم که همیشه میدونستم راه درست کدومه، بدون استثنا میدونستم. اما هیچ وقت انتخابش نکردم. میدونید چرا؟ انتخابش خیلی سخت بود.
الان اینجا چارلی نشسته که به تقاطع زندگیاش رسیده. اون راهش رو انتخاب کرده. راه درست رو هم انتخاب کرده. راهی که قاعده رو میسازه و منجر میشه به شخصیت. بزاریم مسیرش رو طی کنه.
یادم میآید کلاس دوم ابتدایی بودم. نمیدانم چه شد که ناگهان مورد غصب معلم واقع شدم، غضبی که هر روز مدرسه رفتن را برایم کابوس میکرد. چون تمام مدت حضورم در مدرسه با تحقیر معلم همراه بود. هیچ وقت دلیلش را نفهمیدم اما آزار آن روزها هنوز با من است. احساس گناه میکردم از کاری که نمیدانستم چیست. البته آن روزها انگار همه از این اصل پیروی میکردند که انسان ذاتا گناهکار به دنیا میآید. یک احساس گناه که چون منشاء و منبعش را نمیدانستم تمامی نداشت و آزارش وحشتناک بود برایم. شیوهای که این روزها هم در سازمانها میبینم رفتار سرد و خشک مدیریت با کارمندان بدون اینکه گفته شود دلیل این رفتار چیست. به وجود آوردن یک فضای جهنمی که آخرش معلوم نمیشود قرار است چه بشود. رفتاری که در نهایت انرژی سازمان را به هدر میدهد و سبب ناامیدی و بیمصرف شدن افراد میشود. گاهی بیان نقد به عنوان یک فیدبک و بازخورد یک مهارت است. لزوما چهره درهم کشیدن و بدخلقی کردن راه حل خوبی نیست. بهتر است بازخورد دادن را بیاموزیم.
از همه مهمتر هدفم از نوشتن این مطلب این بود که کارهای بسیار ریز روزانهی ما میتواند تاثیرات زیادی داشته باشد و کسانی شبیه مارتن برست کارگردان کار، به این مساله توجه داشتند و آن را خوب جلوه دادهاند. فکر میکنم توجه به درصدی از کارهای ریز روزانه میتواند اوضاع را اندکی بهتر کند.