سالار به من زنگ زد و گفت یک عده برای یک المپیاد کارآفرینی که وزارت بهداشت مسئول برگزاری آن است احتیاج به یک منتور بی جیره و مواجب دارند که تیمی را منتوری کند.
ما چند دورهای برگزار کرده بودیم که در آن به ما منتور میگفتند اما خودم میدانستم که این کجا و آن کجا. یک منتور باید از یک حداقل توانایی برای آن کار بهرهمند باشد این را از پادکستهای ۱۰ صبح یاد گرفته بودم. در فصل اولش قسمتی داشتند که توی آن از مبحث خود منتور پنداری پرده برداشته بودند. یک خرده سایتشان نامرتب است اما اگه دوست داشتید میتوانید به سایت شنوتو و صفحه ۱۰ صبح مراجعه کنید و از حرفها و اطلاعاتی که میثم زرگرپور و امید اخوان ارائه میدهند استفاده ببرید.
سرتان را درد نیاورم این روزها که همه منتور هستند مگر اینکه عکسش ثابت شود، خیلی دست و دلم میلرزید که بخواهم عنوان منتور را یدک بکشم آن هم در یک المپیاد کارآفرینی و برای جماعتی که نخبه محسوب میشوند. حالا شرط نخبگی جای بحث دارد که بماند. بگذریم تصمیم گرفتم قبول کنم و آنچه در زیر مینویسم آموختههای من از این مدتی هست که منتور بودم:
- منتور عضوی از تیم محسوب میشود و نه رئیس و نه مرشد و نه مدیر و … قرار است سرخطهایی به بچهها (اعضای تیم) بدهد. نه قرار است دستشان را بگیرد و ببره و برسونتشون به مقصد و نه قراره بیتفاوت باشه. این درک باید دو طرفه باشه.
- به زمان پایبندتر باشیم.
- یکی از مشکلاتی که بهش برخوردم این بود که اعضای تیم تصورشون از ایده رو به تمام جامعه بسط میدادن. به عنوان مثال اگر مزهی غذایی رو دوست نداشتند با قطعیت میگفتن که کسی اون رو دوست نداره. یا اگر وسیله حمل و نقلی که استفاده میکردن هواپیما بود با اطمینان از اینکه دیگه کسی از اتوبوس استفاده نمیکنه حرف میزدند. یا اگر وضع مالی یک بازنشسته را خوب دیده باشند، فرض را بر مرفه بودن تمام بازنشستهها میگذارند. البته در مورد این مطلب باید بگم که این نوع سوگیری، سوگیری رایجی است. شاید در مورد آدمهای با هوش رایجتر.
- چیز دیگهای که در کتاب صفر به یک هم خوانده بودم و این بار در واقعیت دیده بودم تخمین اشتباه بود. کتاب از این حرف میزند و میگوید فرض کنید برخی معتقدند که ما ۱ درصد از سهم بازار آمازون را هدف قرار میدهیم و این عدد یعنی ۱ درصد خیلی مقدار معقول و حداقلی محسوب میشود. درحالی که این نکته را نادیده میگیرند که ۱% از سهم بازار آمازون معادل ۱% از ۱۷۸ بیلیون دلاری میشود که در سال ۲۰۱۷ بدست آورده است. حتی ۱% آن هم نه عدد کوچکی است و نه میزان مشتریانش محدود و به راحتی قابل دسترس و این مورد نیز شاید دلیل شکست بسیاری از کسب و کارها.
- چیز دیگری که یاد گرفتم این بود که پرداختن بیش از اندازه به جزئیات بخشی از کار بدون در نظر گرفتن یک تصویر کلان (Big Picture) معقول و منطقی و متناسب، باعث میشود بخشهای مهمی از کار مغفول میماند. صد البته این مورد از وظایف منتور است به طور قطع و یقین. از شروع تا انتهای مسیر.
- وزرات بهداشت درمان و آموزش پزشکی یک فایل خام برای تکمیل کردن توسط دانشجویان ارائه شده بود. فایلی ناقص و الکن که بدون حوصله و کاملا سرسری ارائه شده بود. آیا نباید انتظار داشته باشیم مسئول محترم در وزارت فخیمه که وظیفهاش تهیه یک مستند معقول است، کارش را به درستی انجام دهد؟
- نکته مهم آخر اینکه انتظار داشتن برای پیدا کردن یک ایده و نوشتن طرح کسب و کاری کامل و بی عیب و نقض تماماً در مدت یک ماه، بیشتر شبیه این فیلم هندیهای هپیاند بالیوودی است که تمام قوانین فیزیک و شیمی در آن زیر سوال میرود و آخرش دو طرف به هم میرسند تا یک المپیاد کارآفرینی.
سعی کردم در این دوره خودم را کنار بچهها و عضوی از تیم تلقی کنم. کنارشان باشم. دغدغهی آنها را درک کنم و به قدر دانستههایم کمکی باشم برایشان. خودم را منتور نپنداشتم هرگز.