آشغال‌های دوست داشتنی

آشغال‌های دوست داشتنی دقیقا برای آدم‌هایی است که حداقل یک تجربه‌ی زیسته در یکی از گذرگاه‌ها؟ ( گلوگاه‌ها؟ شرایط حساس؟ حالا به هر نامی. نمیدانم) ی تاریخ اجتماعی و سیاسی کشور را داشته باشند.

  • مثلا کسی که ۲۸ مرداد را زیسته باشد.
  • یا انقلاب و تجربه ساواک را.
  • یا اعدام عزیزی را دیده باشد در دهه ۶۰ به جرم …
  • یا ۱۸ تیر را در کوی یا اطراف کوی گذرانده باشد.
  • یا… ۲۵ خرداد ۸۸ را قدم زنان و در سکوت در کنار هزاران غریبه ؟؟؟ به سوی میدان آزادی رفته باشد.

با مهسا رفتیم به دیدنش

در سالن چارسو.

ببخشید در مجتمع پردیس چارسو. که پر بود از رنگ و صدا.

که چه قدر شبیه بود به تصاویر فروشگاه‌های بزرگ و معروف آمریکایی و … آمریکایی.

شنیده بودم مدت توقیفش را. سرگذشت کارگردانش را. شنیده بودم سانسورش را. و دیده بودم آتشکار کارگردانش را.

آشغال‌های دوست داشتنیِ فیلم

هوای فیلم هوای ۸۸ است. برخلاف برخی از نقدهایی که خوانده‌ام که معتقد بودند اصلا نتوانسته آن حال و هوا را در بیاورد.

اینقدر فضای فیلم و فضای مادر خانواده و حرف‌هایش با قاب عکس‌ها را باور کرده‌ام که پریدن‌های ناگهانی به رویدادهای قدیمی‌تر حتی به عصر قجر را هم پذیرفتم. چیزی که شاید می‌توانست نقطه ضعف آشغال‌های دوست داشتنی باشد.

من مادر بزرگی دارم که ننه صدایش می‌کنم. او دایی‌ام را می‌بیند که ۳۰ است دیگر نیست. با او حرف می‌زند. با قاب عکسش.

شما باید ننه من را ببینید که هر سال تیر ماه، هندوانه می‌خرد و نذری می‌دهد.

تنها به این بهانه که جواد جان وقتی رفت فصل هندوانه بود و او هندوانه آن سال را نخورده رفت. جواد به قدری برایش زنده است که بقیه بچه‌هایش.

نذری را ما می‌گوییم. خودش که دارد به جوادش هندوانه می‌دهد. مادرانه‌ی مادرانه.

من باور کردم مادرِ آشغال‌های دوست داشتنی را.

تنهایی. هر چیزی در آن ممکن می‌شود. صحبت با قاب که سهل است.

به نظرم این مورد در فیلم و در بازی سرکار خانم شیرین یزدانبخش به خوبی در آمده است.

شهاب حسینی، صابر ابر، اکبر عبدی و حبیب رضایی هر کدام نمادی بودند برای نشان دادن دوره‌ای از تاریخ این کشور. که خیلی خوب بازی کردند.

اما امان از انتخاب هدیه تهرانی برای نماد ۸۸٫ امان.
انتخاب یک خانم به عنوان نماد ۸۸ در بین تمامی نمادهای فیلم بسیار هوشمندانه بود.

نمی‌دانم چه قدر از فیلم زیر تیغ رفته بود.

اما فکر کنم جراحان فیلم را تیزتر کردند. آدم بیشتر حواسش را جمع می‌کرد.

لب خوانی می‌کرد. حواسش به پریدن‌های صحنه‌ها بود.

راستی چقدر هدیه تهرانی شبیه پروین فهیمی شده بود. مادر سهراب‌. سهراب اعرابی.

پی‌نوشت: مثل همیشه شد. پر از پراکنده گویی. بدون تمرکز. عوضش نوشتمش.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *