رئیس جدید صدا و سیما انتخاب شد. در همین کمتر از ۲۴ ساعت که از آمدنشان میگذرد، سایتها خبر میزنند که عادل فردوسیپور را بر میگرداند. خودش گفته منعی ندارد. خودشان تفسیر کردهاند که برمیگردد.
عادل فردوسیپور هم شده است شبیه وعدههای انتخاباتی. شبیه صدای شجریان دم اذان و شبیه رفقای کوچه اختر. واقعیت اینست، امیدی به آمدنش که نداریم، چرا که یاد گرفتهایم آرزو اندیشی در این سرزمین کمش هم بد است. با اینش کار ندارم. هدفم چیز دیگری است.
حکایت از این قرار است، بعد از مدتها که به داشبود سایت سر زدم، دیدم روزی این تیتر را در گوشهای نوشتهام. این تیتر را دقیقا نه، چیزی شبیه این را:
چرا همهی مجریان صدا و سیما دلشان میخواهد عادل فردوسیپور باشند؟
بعد خبر برگشتنش و دیدن این تیتر بدون متن و یادآوری شجریان و رفقای اختر و … همه باهم من را رساند به نوشتن این سیاهه.
خداد عزیزی… توی دروازه
یک زمانی تلویزیون به اندازهای مجری یا گزارشگر ورزشی داشت که میتوانستی در قحطی حق انتخاب برای مجری، تصمیم بگیری در خیالاتت یا در مدرسه یا در دانشگاه یا مهمانی از یکی از آنها حرف بزنی که تمام تنش از گل وقتهای اضافه بارسلونا به پاریسیها میلرزید یا به دوستی که کاری را در خونسردی در وقتی تنگ و پر هول و ولا انجام میدهد و خراب کاری میکند، بگویی: الان چه وقت چیپ زدن بود آقای گل محمدی… یا هزار بار گل خداد را با صدای آقا جواد خیابانی بشنوی و عین هزار بارش، بغض کنی.
اما حالا همچنان همان قحطی حق انتخاب است شاید قحطیتر. نه اینکه تعداد این دوستان کم شده است نه. شاید بیشتر هم شده است. اینقدری که در هر برنامه، تاکید میکنم در هر برنامه تا میتوانند مجری میگذارند. فکر میکنند هر چه قدر تعداد مجریها را اضافه کنند برنامه جذابتر میشود. نمیشود آقا. نمیشود.
عادل فردوسیپور بودن در سرزمین کپیها
حالا اینش هم مهم نیست. مردم باید نان بخورند. سوال دارم و سوالم اینست چرا همه را شبیه اویی که اخراجش کردی انتخاب میکنی آقای صدا و سیما.
- مسابقه فوتبال با لحنی شبیه عادل فردوسیپور، به حدی شبیه که فکر میکنی اتفاقی افتاده که عادل بی سر و صدا برگشته است. و این ماجرا هدفی ندارد جز غافلگیری این مردم به تنگ آمده.
- لحن عادل فردوسیپور در مسابقه بسکتبال.
- مسابقه موتوجیچی با لحن عادل فردوسیپور
- گیج شدهام. فکر میکنم حتی موقع گزارش بیلیارد هم شنیدهام این لحن را.
اینها را من دیدم احتمال دارد گزارش مسابقات ژیمناستیک یا تیر اندازی اهداف پروازی هم شبیه باشد به او.
خیلی دیگر کپی است. یعنی مبتذل است. دیگر شورش را درآورده. اینقدر در آورده که آدم با خودش میگوید کاش آقا جواد خیابانی بیاید و از تبدیل مثلث قدرت به مربع قدرت بگوید. از اینکه الان دیگر امروز نیست و فرداست و ما چند دقیقهای میشود که در فردا هستیم.
فرهنگ سازمانی چیزی غیر از بخشنامهها و آئین نامههاست
اینقدر این شباهتها و تکرر این شباهتها زیاد است که دیگر نمیشود به تصادفی بودنشان فکر کرد. حتی دیگر نمیشود به این فکر کرد که آن افراد خودشان دوست دارند گزارشهایشان شبیه عادل فردوسیپور شود. همینجا بگویم منظورم توهم و تئوری توطئه نیست. بالعکس میخواهم بگویم شاید خود مسئولان این سازمان هم بر کفایت عادل فردوسیپور صحه میگذارند. نمونهاش اسمس بازی جناب ضرغامی است با عادل، به شهادت خودشان و تصاویری انتخاباتی ایشان.
حرفم اینست، حدس میزنم و فکر میکنم روح گزارشهای عادل در صدا و سیما جاری است. سازمانی که عادل را دوست دارد و احتمالا بارها صحنههای مربوط به برنامه ۹۰ یا گزارشهایش را در نهان دیده است. سازمانی که میآید جلوی دوربین و از خارج شدن عادل فردوسیپور از مدار میگوید، بهترینهایش را کپیهای دست چندم عادل جستجو میکند.
این سازمان نمیتواند این امر را منکر شود که لحن گزارشگر فورمولا وان حسب تصادف شبیه این دوستمان است. یا لحن کرور کرور برنامه سازی تلویزون شبیه نود نیست. شاید بتواند منکر ابتذال بوجود آمده باشد اما نمیتواند منکر این تکرار نچسب شود.
برای رفتن به بهشت اول باید مُرد
بعید میدانم کسی به این دوستان نگفته باشد، شما یک نفر بیار، خوبش را بیار. عادل را نیار. خوبی که خودش باشد را بیار. نیازی به آوردن عادل نیست. عادل راهش را میرود. کپیهای عادل را نیاور جان عزیزت. نمیدانم به این سندرم ادای عادل فردوسیپور درآوردن چه میگویند. شاید روزی اسمی برایش بیابیم.
وقتی تیتر این موضوع را مینوشتم هدفم شخص گزارشگران بود. الان که به اینجا رسیدهام، هدفم شخص نیست. هدفم سازمانی است که اهدافش را در کپی بودن جستجو میکند. در کپی کردن از هر چیزی. چیزهای اصل را میگیرد و کپیهای بد و بد و بد تولید میکند.
بعد دلش میخواهد موقع پخش فلان برنامه روز دوشنبه دقیقا همان ساعت برنامه ۹۰ یکهو مردم تا ساعت یک نصفه شب بیدار بمانند. پاسخ من این نیست آن دوست جایگزین این دوستمان خوب نیست. چرا خوب است. خوب کپی میکند. مشکل این است که هر چه قدر هم کپیکار قهاری باشی باز هم خودت نیستی.
Modern Family و یک کپی فاجعه
یاد سریال modern family افتادم که درست در میانههای پخشش، صدا و سیما یک کپی بد و غیر قابل تحمل از آن را ساخت. نام سریال را یادم نیست. هر کسی که سریال اصلی را دیده باشد و این کپی را، میفهمد چه ابتذالی را به خورد مردم دادند. اگر دقت کرده باشید اتفاقا اصلا از سریال اصلی تعریف نکردم. از کپی فاجعه بارش حرف میزنم.
من این دستور خودت باش آقای مجری را دیگر از فلان مجری و گزارشگر انتظار ندارم. از سازمانی انتظار دارم که به نظر میرسد در پی خود بودن نیست. روزی مصاحبهای از جناب مصطفی مستور عزیز خواندم. آنچه یادم میآید اینست که گفتند در این صدا و سیمای فعلی دو نفر نشان از خود مردم دارند، یکیش که معلوم است. همین عادل فردوسیپور است و دیگری جناب خان. یک نامهای هم بعد از تعطیلی نود نوشته جناب مستور که میتوانید از این لینک بخوانیدش. البته در این نامه به فردوسیپور و کلاه قرمزی اشاره کند.
به اینجا میرسم یاد تبلیغات قطعات یدکی یک کمپانی معظم خودرو سازی میافتم:
هر اسلی، اصل نیست.
شما کاری نداشته باشید این را که گفته و گویندهاش کیست. شما به جملهاش کار داشته باشید.
مجله کرگدن و عادل فردوسیپور
شمارهای از مجله کرگدن که در آن کلی آدم حسابی، در مورد عادل فردوسیپور نوشتهاند و برای مرداد ماه سال ۹۹ است را میتوانید از اینجا بخرید و بخوانید. البته اگر تا الان کلی از متنهای این آدم حسابیها را این طرف و آن طرف ندیده باشید.