اولین کتابی که برای قرارم انتخاب کردم و به دست گرفتم کتابی بود از نشر محترم برج. فقط یک طاعون ساده. با عرض شرمندگی دلیل انتخابم نه مترجم قدر آن، نه متن روانش، نه نشر محترمش که حجم کمش بود. برای همان قراری که از قبل گفتهام.
کتاب در اصل فیلمنامه است. شیوع یک گونه نادر بیماری طاعون با میزان سرایت بالا که در همان ابتدای امر کنترل میشود. داستان سر راست است و ساده. اما کتاب را میخوانیم. فضایش که دستمان میآید. دلیل ترسی که در داستان یقهمان را گرفته است را در مییابیم. چیزی که خود خانم لودمیلا اولیتسکایا نویسنده این داستان در مصاحبه انتهای کتاب به آن اشاره میکند:

این نکته اتفاق سال ۱۹۳۹ طاعونی بود در میانهی طاعونی دیگر
دلم میخواهد با حفظ امانت بخشهایی از کتاب را بیاورم. بخشهایی از خود داستان و البته مصاحبه سرکار خانم اولیتسکایا را بنویسم که برایم جالب بودند و احساس همدلی زیادی با آنها کردهام.
جوانک و قوانین مارکسیسم-لنینیسم
در داستان جوانکی است که شیفته و شیدای مرام حزب و است و باور دارد همه چیز جهان با قوانین مارکسیسم-لنینیسم رفتار میکند. حتی باکتریهای یک پژوهشگاه ضد طاعون. بدبخت باور دارد. از آن باورهای کور و کور و کور. در همین جاهای داستان میگوید سال گذشته غازهایش در دمای منفی ۲۹ درجه زنده ماندند و حالا ایده دارد که اگر بتواند گاوها را تربیت کند که به سرما عادت کنند هزینه ساخت طویله حذف میشود و سود کلانی به دولت میرسد.
هر چه کمتر بدانی…
جای دیگر ماموران امنیتی در به در به دنبال افراد میگردند تا آنها را راهی بیمارستان کنند. بدون اینکه بدانند موضوع چیست. دو مامور با یکدیگر حرف میزنند. یکی میگوید این ماموریت شبیه همیشه نیست. دیگری میگوید زیادی کنجکاوی میکنی. هر چه کمتر بدانی شب راحتتر میخوابی.
جای دیگری از داستان هم به شبه این ماجرا برخورد میکنم. جایی پزشکی که خبر طاعون را میشنود دستور میگیرد که آن را برای پیشگیری از وحشت با عنوان آنفولانزا نام ببرد. به پرستارش میگوید
-مبتلا به آنفلونزا است. خوب، میتوانید سر در بیاورید؟
یلناآدریانوونای با تجربه سری جنباند و با لحن مطمئنی گفت:
-حتی سعی هم نمیکنم سر در بیاورم.
حقیقت
در مصاحبهی انتهای کتاب خانم اولیتسکایا در پاسخ به سوالی در مورد حقیقت و پرده پوشی از آن کلام قابل تاملی را به زبان میآورند. پشت جلد کتاب هم این نوشته آمده است:
مردم بزرگ روسیه -این را بدون هیچ رگهای از طنز و کنایهای میگویم- به نبود حقیقت عادت کردهاند. حقیقت فقط برای شمار بسیار کوچکی از مردم مهم است: به طور مشخص کسانی که می توانند مستقل فکر کنند. این قبیل افراد همیشه در اقلیتند. برای بیشتر مردم روسیه حقیقت پدیدهای تجملی است. در کشوری که به حاکمیت فراگیر دروغ خو گرفته است نیمه حقیقت هم بیاندازه پرکشش و خواستنی است.
نشر محترم برج کتابهایش را با خرید حق کپی رایت به طبع میرساند. به آدم حس خوبی میدهد. جناب گلکار که بینظیرند و قَدَر. نشر برج در عیدی که با شروع کرونا همراه بود کتابی را به رایگان در پلتفرمهای کتابخوان منتشر کردند. کتاب جالبی بود. از یک نویسنده و ریاضی دان جوان ایتالیایی که فکر میکنم تقریبا همزمان با پخش جهانی اش در کشور منتشر شد. کتاب در روزگار آلودگی از جناب پائولو جوردانو.