اندر امیدواری

هی لعنتی!!! سیمین هنوز اینجاست

فکر اینکه چرا زمان را ثبت کرد که حالا نفرین زمان گریبانش را بگیرد و رنجش بدهد، رهایم نمی‌کند. چه کسی فکر می‌کرد کتابی که روزی پر بود از عشق و آرزو و شوق و خیالبافی و شبیه سازی خود به شخصیت‌های داستانی، فقط با چند حرف و عدد تبدیل شود به یک یادبود غم انگیز.

سرطان تنها برای کشتن امید می‌آید…

سرطان ترسناکه. خیلی. سرطان همه چیز رو ازت می‌گیره. بهترین چیزی که ازت می‌گیره و با گرفتنش کارت رو یکسره می‌کنه امیده. 

تازه فقط امید بیمار رو نمی‌گیره، امید همه‌ی اطرافیان رو هم می‌گیره. مثل یک سیاه چاله با چگالی عجیب و غریب که می‌تونه حتی خورشید رو هم بکشونه تو دل خودش.