ناتورِ دشتم. می دونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم، با این که می دونم مضحکه.
سرطان ترسناکه. خیلی. سرطان همه چیز رو ازت میگیره. بهترین چیزی که ازت میگیره و با گرفتنش کارت رو یکسره میکنه امیده.
تازه فقط امید بیمار رو نمیگیره، امید همهی اطرافیان رو هم میگیره. مثل یک سیاه چاله با چگالی عجیب و غریب که میتونه حتی خورشید رو هم بکشونه تو دل خودش.
جماعت کثیر مردم کمپول و متوسطالحال، بی اندازه با من بر سر مهرند به طوریکه جواب محبتها و مهربانیهایشان را نمیتوانم بدهم. ولی در میان جماعت مستطیح و متمل ایلات، هستند کسانی که نه فقط به من نظر خوشی ندارند بلکه گاهی کینهتوزی هم میکنند. من از همکاری برخی از خانهای ایلات برخوردار بودهام ولی بودند عدهای که کار مرا خلاف منفعت و مصلحت خود میپنداشتند و با سوادشدن توده مردم را زیانبخش میدانستند خوشبختانه این قبیل بزرگواران محدودند و امیدوارم که با گذشت زمان درک کنند که نظر خصومتی به شخص آنان نداشتهام.
هفته قبل در دانشگاه علوم پزشکی ایران یک کارگاهی تحت عنوان مدیریت تعارض برگزار کردم. شرکت کنندگان دبیران انجمنهای علمیِ برخی از دانشگاهها و کارشناسان همان برخی دانشگاهها بودند. خیلی به این فکر کردم که دو سه ساعته چه میشود گفت. کلی کتاب و مقاله را زیر و رو کردم. آخرش به این نتیجه رسیدم …
آقا قبول ندارید همهمون یه جورایی نژاد پرستیم؟ و تونستیم این مرزهای نژادپرستی رو جا به جا کنیم و گسترش بدیم و دیگه فقط ایرانی بودن رو تنها معیار برتری ندونیم. یه خرده که از متر و معیارهای پرسشنژاد در سطح بینالملل (مثل اینکه ما از همه باهوشتریم و داریم ناسا رو میگردونیم و ما …





