این دومین باری است که بعد رفتن محمد به دانشگاه میآیم. در چند سال اخیر هر زمان که به دانشگاه میرفتم اولین تماسم را با محمد میگرفتم. که کجایی؟ که اگر بود بروم دفتر گروه برق و ببینمش و گپی بزنم با او. که اگر نبود. حرفی بزنیم کوتاه در مایههای اینکه چه خبر؟ چه …
–“یعنی اگه بچههای گروه بدجنسها تیر بزنن به اونا. شما زنده میشید؟”
+”نه. ما که نمیمیریم وقتی بهمون تیر میزنن. مهربون میشیم. آخه تیرِ دخترها اسمش مهربونیه. تیر مهربونی.”

