برای فرار از اضطراب هولناک پناه بردم به خواندن کتاب بر اساس یک قرار من درآوردی. روزی یک کتاب. از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۱٫ قوانینی هم وضع کردم. خیلی سست و شکسته بسته به آنها پایبند بودم. تجربه عجیبی بود. دویدن برای رسیدن به قرار.
دارم فکر میکنم که یک قراری با خودم بگذارم و ببینم میتوانم پای قرارم بمانم با خودم یا نه؟ قرار با خودم گذاشتم که ببینم میتوتنم روزی یک کتاب بخوانم. ایدهاش از کتاب تولستوی و مبل بنفش است. مهسا کتاب را خوانده و از آن برایم تعریف کرده.