برای فرار از اضطراب هولناک پناه بردم به خواندن کتاب بر اساس یک قرار من درآوردی. روزی یک کتاب. از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۱٫ قوانینی هم وضع کردم. خیلی سست و شکسته بسته به آنها پایبند بودم. تجربه عجیبی بود. دویدن برای رسیدن به قرار.
اولین کتابی که برای قرارم انتخاب کردم و به دست گرفتم کتابی بود از نشر محترم برج. فقط یک طاعون ساده. با عرض شرمندگی دلیل انتخابم نه مترجم قدر آن، نه متن روانش، نه نشر محترمش که حجم کمش بود. برای همان قراری که از قبل گفتهام.