بایگانی برچسب: رمان

بیلی باتگیت…. اسب‌ها برای برنده شدن می‌دوند یا فرار؟

همه اینها را هم بگذارم کنار از فلسفیدن بیلی باتگیت نمی‌توانم بگذرم. باهوش بود. دنیا را خوب می‌دید و خوب تحلیل می‌کرد. یک جاهایی نظریه هم می‌داد. مثل «نظریه هویت نمره ماشین»ش که در آن در مورد هویت آدمها و موقعیت‌هایی بود در آن قرار می‌گرفتند، حرف می‌زد.

چهار پاره… تیشه به ریشه ی مفاهیم

پاره اول- مستور، مصطفی مستور، در رمان استخوان خوک و دستهای جزامی اش به نقل یکی از شخصیتهای داستانش میگوید: گفت: «وقتی آدم ها رفتند کره ماه، با خودم گفتم لعنت به اون ها که به ماه هم رحم نکردند. گفتم ماه رو هم آلوده کردند. گفتم لعنت به انسان که ماه رو هم با …

فرهنگ در سازمان … یک تجربه ی تلخ

در مدت تقریبا ۱۰ سالی که دارم کار میکنم و درس میدم با موارد متعددی از سبک های مدیریت سازمانی برخورد کردم که برام جالب بوده، البته اوایل. اما الان دیگه تعجب نمیکنم. سازمان هایی که مدعی این هستن که به صورت خصوصی اداره میشن. اما به طرز اعجاب آوری شبیه سازمان های دولتی رفتار …

هرس … یا تلاش برای بیرون کشیدن زندگی از جهنم

اصلا تمامش ماجرای «شرهان» بود. تمامش. اصلا جنگ که میشود «شرهان» ها می روند و خانواده ها نابود میشوند. مادرها دیگر مردی را در شهر نمی بینند. چون «شرهان» شان دیگر در شهر نیست. حتی همسرانشان را هم نمی بینند … حتی رسول را هم. اصلا جنگ ناباروری می آورد… جنگ پسرها را می گیرد …