بایگانی برچسب: پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند

قراری برای فرار از اضطراب

برای فرار از اضطراب هولناک پناه بردم به خواندن کتاب بر اساس یک قرار من درآوردی. روزی یک کتاب. از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۱٫ قوانینی هم وضع کردم. خیلی سست و شکسته بسته به آنها پای‌بند بودم. تجربه عجیبی بود. دویدن برای رسیدن به قرار.