زامبی لند…

قال یک دوست بزرگوار در جواب دوستی که گفت دکتر مادرم خیلی خفنه، سه ماه سه ماه وقتش پُره:

بگرد دنبال دکتری که آدم باشه. اینا دلیل نمیشه…

توی این سه سال اخیر این سومین تجربه مراجعه به دکتر و بیمارستان و دوا و درمون هست که دارم از سر میگذرونم. یعنی میگذرونیم. همه ی خانواده.

مواجه شدن با کسایی که پزشکهای حاذقی هستند اما میتونستند معاملات املاک دارهای قابلی هم بشن. مادرم دست و گردنش درد شدیدی داشت. نظر اکثر پزشکها به عمل جراحی مهره های گردن و خود دست ها بود. یکی از پزشکهای خیلی خفن مملکت که رئیس یه صنفی از خودشون هم هست و … به ما گفته بود که هزینه جراحی گردن شون میشه ۱۵ میلیون، هزینه دست ۸ میلیون که به عبارتی میکنه ۲۳ میلیون که اگر دو تاش رو باهم عمل کنم براتون زیر ۲۰ تومن می افته. البته چون شما (منظورش پدرم بود) فرهنگی هستید و ما به فرهنگی ها و معلم ها ارادت ویژه داریم این عدد رو عرض کردم وگرنه همون ۲۳٫ یاد بنگاه دارهای نور می افتم که با همین ادبیات پول نزول میدن و کرور کرور آدم رو بیچاره میکنن و بعدش عصری میرن دم در مسجد و نماز مغربشون رو به جماعت برگزار میکنن تا بشن سمبل عاقبت به خیری در دنیا و عقبی.

یا همین دیشب بدون معاینه ی خود مریض و فقط با دیدن عکس هاش و بدون پرسیدن شرح حال بیمار و جالب تر بدون اینکه حتی چشم بندازه و ببینه که مریض چه شکلیه دستور داد تا نمونه برداری اتفاق بیفته. رفتیم صندوق ۵۰۰ هزارتومن. چشم. برگشتیم حین نمونه برداری خون ریزی بدی اتفاق افتاد که به خیر گذشت. نمونه ها رو دادن به من برو پذیرش بگو بفرستن آزمایشگاه. چشم. خانم پذیرشی: الان علی الحساب ۱۸۰ تومن بدید. لازم شد زنگ میزنیم میگیم برامون کارت به کارت کنید!!!  البته ایشالا لازم نمیشه اما شما بدونید که ممکنه این اتفاق بیفته. چشم حالا آزمایشگاه ش کجا هست؟ آزمایشگاه خوبیه. مال همسر خود آقای دکتر هست عالیه. کارشون دقیقه. چه جالب. بله خیلی خوبه. برید این فیش رو بدید بالا. چشم. برید پایین ۱۲۵ تومن دیگه بابت جلوگیری از خونریزی واریز کنید. بله؟ بله. بابت خونریزی که دست ما نبود؟ بله بفرمایید دیروقته. چشم. و …

داشتم فکر میکردم که چه قدر این جماعت زامبی هستن؟ اما دیدم من هم زامبی هستم وقتی درست سرکلاسم درس نمیدم. اون راننده تاکسی هم زامبیه وقتی کرایه اضافه میگیره از یه غریبه تو شهرش. اون کارمند هم تماما زامبی شده وقتی کل زمان کاری اش رو صرف تلگرام و اینستاگرام میکنه. اون دانشجو هم زامبیه وقتی سرکلاس حواسش به گوشیشه اما از استادش انتظار کار خوب داره. اون شهردار هم زامبی شده است و …

شبیه کرگدن اوژن یونسکو. همه کرگدن شدیم. فقط نژادهامون فرق میکنه و نقطه آسیب پذیری مون متفاوته. یه مشت کرگدن و زامبی افتادیم به جون هم. داریم همدیگه رو تیکه پاره میکنیم و دردناک اینه که نمیدونیم زامبی و کرگدن شدیم. در عوض زامبی شدن دیگران رو میبینیم. راننده زامبی از پزشک زامبی گله میکنه. پزشک زامبی از معلم زامبی بچه اش. معلم زامبی از مسئول زامبی مدرسه می ناله. مسئول زامبی مدرسه از پدر و مادرهای زامبی و پدر مادرهای زامبی گله مند از سخت بودن پرورش زامبی های کوچک…

همسایه هامون از لوله آب توی کوچه، آب میکشن برای شستن ساختمون، ماشین و … به تذکر کمبود آب توجه نمیکنن. مهم نیست براشون…

یادمون نره اتفاق هولناک میدان سعادت آباد و فیلم گرفتن های خودمون رو از جون دادن یه آدم… یا تماشای چند هزار نفره اعدام های صبحگاهی… یا هجوم به صفحات شخصی این و اون با رکیک ترین شیوه ای که ممکنه…

به این فکر میکنم چطوری این همه زامبی تولید شد؟ از کجا شروع شد؟ قراره به کجا برسه؟ کی تموم میشه؟ چطوری تموم میشه؟ اصلا تموم میشه؟ چطوری ممکنه وسط این همه زامبی بود و زامبی نشد؟ اصلا شدنیه؟

فکر میکنم به حرف های مصطفی ملکیان که علت العلل همه بدبختی ها و مصیبت ها، به فرهنگ بر میگرده.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *