امان از عدد…

از زندگی روزمره و اجتماعی گرفته تا مدرسه و دانشگاه، پر است از متر و معیارهایی که مبنای آن‌ها عدد است. آدم موفقی که موفقیتش با حساب بانکی و تعداد و قیمت ملک و املاکش سنحیده می‌شود. دانش آموز موفقی که موفقیتش تنها بر اساس معدل و نمره‌هایش سنجیده می‌شود و مصال‌های بسیار زیادی که در طی یک روز بارها و بارها با آن‌ها مواجه می‌شویم. اصلا دلم نمی‌خواهد وارد زندگی اجتماعی و روحیات مرتبط با عدد دوستی‌مان صحبت کنم. اما این موضوع زمانی برایم بیشتر از همیشه پر رنگ شد که کتابی خواندم با عنوان Deep Work  از Cal Newport. جناب Cal Newport استاد علوم کامپیوتری دانشگاه جرج تاون هستند.

Newport در کتابش “deep work” را به عنوان یک مهارت ضروری در عصر پریشان* فکری مطرح می‌کند. مهارتی که هم به دست آوردنش و هم حفظش بسیار سخت و نادر است. هوز نتوانسته‌ام بر تنبلی‌ام غلبه کنم و یادداشت‌هایم در مورد این کتاب را جمع بندی کنم و در اینجا بنویسم. در هر صورت به این موضوع علاقه‌مند شدم و متوجه شدم که در زمینه Deep Work، اصطلاحات و نظریات بسیار زیادی وجود دارد. اصطلاحی این روزها زیاد می‌شنوم Deliberate Practice یا Mindful Practice که شاید ترجمه سردستی آن‌ها بشود تمرین سنجیده. چیزی که در همه مفاهیم و نظریاتی از این دست تاکید بر این مدل ذهنی است که سخت کوشی (Hard Working) به تنهایی می‌تواند ثمر بخش باشد. در این کتاب وقتی زندگی چند نفر مانند جناب یونگ را بررسی می‌کند به نکته‌ی جالب توجهی پی می‌برد و آن اینکه افرادی مانند یونگ در کنار تلاش زیاد و قابل توجهی که داشتند نکته‌ی دیگری را نیز رعایت می‌کردند که کمتر دیده شده است و آن مساله Deep Work بود. نکته‌ای که به اعتقاد جناب Newport خیلی شبیه Hard Working نیست چون در صورت تفکر یا کارِ Deep در عرض تقریبا ۴ ساعت تمام انرژی بدن مصرف می‌شود و تقریبا برای ادامه روز باید به تجدید قوا پرداخت. جذابیت این مدل فکری این است که تلاش می‌کند تا اشتباهات را در طی مسیر تمرین و یا کار رفع کند. متمرکز بر رفع اشتباهات است و به دلیل رخ داد این خطاها می‌اندیشد و تا زمانی که اشتباه مورد نظر را رفع نکند اقدامی برای ادامه مسیر نخواهد کرد.

یک نوع مدل ذهنی که با مدل ذهنی رایج در کشور و به خصوص سیستم آموزشی‌مان تفاوت عمیقی دارد. دانش‌آموزانی که باید برای کنکور ساعت‌ها درس بخوانند و این ساعت‌ها در روز ممکن است به ۱۶ ساعت برسد. یک عدد هولناک برای رسیدن به رشته‌ای که با آن پول زیاد در بیاورند و خوش بخت بشوند. سخت کوشی را تحسین می‌کنم اما این شیوه و این نگاه راه به جایی نمی‌برد ما را. در انتهای این شیوه‌ی کار کردن و درس خواندن و پر کردن ساعت‌های کاری زیاد و دفترچه‌های کانون فرهنگی آموزش ممکن است ما را پزشک کند یا به دانشگاه شریف برساند اما بعید می‌دانم در انتهای مسیر جز متخصصین و مهندسینی با کارکرد تکنسینی چیز دیگری را به بار بیاورد. فکر می‌کنم برای اینکه افراد صاحب ایده‌ای در جامعه و محیط حرفه‎‌ای کارمان بشویم باید اندکی Midful بودن یا Deep بودن یا Deliberate تمرین کردن را چاشنی کارهای روزمره‌مان کنیم.

*این اصطلاح عصر پریشان فکری که ترجمه‌ای است از Age of Distraction را از محمد رضا شعبانعلی دارم. که وجودش و شیوه تولید محتوایی که آغاز کرده است به عقیده من برای جامعه ما بسیار حیاتی و ارزشمند است. روزنوشته‌هایش و سایت ارزشمند متمم‌اش داری مطالب بسیار ارزشمند و مفیدی است که بعید می‌دانم به راحتی بشود دست از آن کشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *