مهرداد یه ویدئو برام فرستاده که متن زیر ویدئو این بود:
خبرگزاری فارس:
«ششمین دوره مسابقات ملی محاسبات ذهنی با چرتکه، صبح امروز با حضور ۲۳۲ کودک نخبه ایرانی در تهران برگزار شد.»
یه مسابقه برای کودکان، که به صورت ذهنی و با کمک تکنیکهایی که یاد گرفتهاند، مسائل عددی رو حل میکنند. یه سالن بزرگ، بچههایی با لباسهای یک دست. پدر و مادرهایی که شبیه فیلمهای هالیوودی آمدهاند تا فرزندانشون رو در یک عرصه مهم زندگی (شاید هم مهمترین عرصه تا این سن، این مهمترین که میگم منظورم برداشت پدر و مادرشون هست نه من) همراهی کنند، مراقبهای خوش پوش و منظم و مهمتر از همه دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری. تمام فاکتورهایی که میتونه تاییدی بر مهم بودن این مسابقه باشه فراهمه. احتمالا خیلی هم هیجانانگیز بوده.
نمیشه در نگاه اول به نقد این رویداد یا رویدادهای مشابه پرداخت. ریاضیات و حل ذهنی مسائل نه تنها بد نیست بلکه میتونه خیلی هم خوب باشه. همراهی پدر و مادرها هم خیلی ارزشمنده. پرداختن رسانهها به رویدادی که کودکان هسته اصلی اون رو شکل میدن هم فوق العاده است. شاید چیزهایی که در پایین مینویسم دلیل حال نه چندان خوب من از دیدن این تصاویر باشه.
به تصاویر این مسابقه که نگاه میکنم چیزی جز وحشت به سراغم نمیاد. بچههایی که با دست و سرشون شروع میکنند به محاسبه اعداد و فرمولها، بیشتر از اینکه به یک دانشآموز به قول خبرگزاری مورد نظر نخبه، شباهت داشته باشند، به انسانهایی مسخ شده میموندند که به صورت خودکار این کارها رو انجام میدن. شبیه عصر مدرن چاپلین. شبیه …
سردرگمی بیشتر وقتی به سراغم اومد که دیدم همه ی اخباری که از این رویداد منتشر شده از خبرگزاری مورد نظر آمده و همه وب سایتها و وبلاگهای مورد نظر تنها منتشرکننده لینک خبری مذکور بودند و هیچ کس در رد یا تایید این رویداد نظری نداده. سایت موسسه برگزارکننده این مسابقه که تا امسال (سال ۹۷) ۶ دوره از اون را برگزار کرده هم مطلب دندانگیری در مورد محتوا و یا اخبار یا مقالات در این زمنیه ندارد (بی انصافی نکنم مطلب داره اما انتظار میره در تولید محتوا اونم توی این زمینه دست و دلبازی بیشتری به خرج می دادند). هر چه در این سایت هست مدتها میشود که به روز نشده. مثلا تاریخ آخرین پست بخش اخبار این وبسایت مربوط به دیماه ۹۵ میشه و این موضوع با توجه به رشد فوق العاده علوم و نظریه های حوزه آموزش برای کودکان خیلی عجیبه اون هم برای یک موسسه که به نظر میرسه متولی این کاره، با توجه به حمایت افراد و سازمانهای سرشناس.
تغییر مداوم سیستم آموزش و پرورش موید این نکته است که سیاستگذاران این بخش از کشور (در تمام دولتها) هنوز نتوانستهاند به یک مدل مشخص و قابل اتکا دست پیدا کنند تا بر مبنای آن افراد را آموزش و پرورش؟؟؟ دهند. نکته دردناک اینجاست که به نظر میرسه در دنیایی که کشورها برای اجرای درست اصول آموزش در سالهای ابتدایی مدارس، اهمیت فوق العادهای قائلاند و روشهای خلاقانه و در عین حال موثری (بدون تبدیل کردن سیستم آموزشی کل کشور به آزمایشگاه) رو به کار میگیرند، نظام آموزش کشور به کشتی بیبادبانی میمونه که سرنوشتی جز سرگردانی نداره. تلاش ممالکت پیشرفته بر اینه که تا افرادی شایسته رو از طریق مدرسه برای ورود به جامعه آماده کنند، اما در کشور ما حتی خود ساز و کار آموزشی دقیقا منظورم چارچوب آن است هم مشخص نشده است و هم چنان در حال آزمایش و خطا است. البته اسمش آزمایش و خطاست اما در عمل تنها خطاست که رخ میدهد.
به نظر میرسد سیاستگذارن کشور در این حوزه دغدغه چندانی ندارند و در عین حال دارای اعتماد به نفس فوق العادهای هستند. آقایون یا در حال تست کردن روشهای متروکه هستند یا کپی کاری از کشورهای پیشرفته اون هم به مفتضحانهترین شکل ممکن یا خودشون یه آش شلم شوربا که ملغمهای از همه چیزه رو به خورد ما میدن.جالبه که با آمدن و رفتن هر وزیر در این حوزه و آمدن و رفتن اتوبوس آدمهای کلیدی وزارتخانه مطبوع، این سیستمها عوض میشود و این تکرار همچنان ادامه دارد متاسفانه.
به نظرم وقتی نظام آموزشی کمترین نقش رو در تربیت و پروش بچه ها داشته باشه ساز و کارهای دیگه که قابلیت شون کم از نظام متروکهی آموزش و پروش نیست به راحتی میتونن با اندکی رنگ و لعاب و با چاشنی تصویرسازی آیندهی موفق خانوادهها رو مثل کشتی بیلنگر به هر طرف که بخوان بکشن. اینجاست که شارلاتانی خودش رو به موجهترین شکل ممکن به خانوادهها نشون میده. موفقیت تو کنکور، تو المپیاد، تو روباتیک، تو رزیدنتی رشتههای پزشکی، حتی موفقیت تو آزمون تیزهوشان و نمونه مردمی و توی تولید پایاننامه و کتاب و مقاله دانشگاهی و مدرک (بدون حضور خود فرد و اینکه در جریان باشه)…
توی این بلبشویی که بهش میگن مدرسه ما یاد میگیریم که تست زدن شرط رد شدن از دروازههای بهشته. ما یاد میگیریم معلم به خودی خود وقتی میاد سر کلاس ارزش نداره باید بهش پول بدیم تا بهتر به ما یاد بده. بعد یه مدت معلم هم به این باور میرسه. بعد استاندارد معلمی به چیزی تبدیل میشه که نمیشه ازش حرف زد. معلم خوب معلمیه که ما رو برای کنکور آماده کنه. تست یاد بده. کلکهای تستی یاد بده. سوال کنکور حل کنه. کلاس خصوصی برگزار کنه. ها راستی، بر مبنای یک قانون نانوشته ولی پذیرفته شده در جامعه، بین کیفیت معلم از نظر پدرها و مادرها و شهریه تدریس معلم مربوطه و آدرس محل تدریس معلم مربوطه ارتباطی قوی و معنیدار وجود دارد. یعنی وقتی به یکی بگویید پسرم را برای تقویت ریاضی کنکورش میفرستم به موسسهای در شهرک غرب و شهریه کلاسش ساعتی یک میلیون تومان است، طرف مقابل قطعا میگوید:
امسال خیالتون راحته آقازاده رتبهاش خیلی خوب میشه. حالا قصد دارید بفرستیدش شریف یا تهران؟ حیفه این بچه نره شریف.
در حالی که فرد مقابل نه پسر شما را میشناسد و نه معلم مربوطه را و نه هیچ چیز دیگر را. دو فاکتور اصلی یعنی شهریه و محل تدریس کفایت این قضاوت را میکند.
به حدی این فضا همه گیر و برای هر صاحب فرزندی عادی و طبیعی شده که فکر نمیکنه بیرون این برکه هم، چیزی وجود داره. پدر و مادرهایی رو میشناسم که کودکان سه یا چهارسالهشون، در حال گذروندن کلاسهای مختلف ریاضیات و روباتیک و … هستند. اینکه این میزان به کودکانشون اهمیت میدهند عالی است اما این که این اهمیت را به این شیوهی رفتاری نشان میدهند افتضاح است. احتمالا این پدر و مادرها به این موضوع فکر نمیکنند که این کودکان سه یا چهار ساله روزی وارد اجتماعی میشوند که سخت است و خشن و بیرحم و جدای از مهارتهای عینی مثل ریاضیات مثل روباتیک (که در مهمانیها باعث فخر پدر و مادرها میشوند) به مهارتهایی مثل همدلی هم نیاز دارند. نیاز دارند یاد بگیرند چگونه با یک راننده تاکسی صحبت کنند، چگونه با رفتگر کوچهشان گفتگو کنند. چگونه با مشکلات مواجه شوند، از پس بیماری و مواجهه با مرگ عزیزانشان و جدایی و … بر بیایند.
میشود حدس زد، در روزگاری که ما دارای ساز و کار آموزشی مناسبی نیستیم تا به پدر مادرها اهمیت انواع مهارتها و کاربردشان در زندگی را نشان بدهد، مهارتهایی که تصویر و ویترین خوبی دارند اما خیلی برای زندگی اجتماعی کاربردی نیستند، همه فضای ذهنی آموزش در مدارس کشور را پر میکنند. به همین دلیل کشور پر شده است از پدر و مادرهایی که هر کاری میکنند تا فرزندانشان انواع دورههای ریاضیاتی را بگذارنند. انواع دورههای رباتیک و … را بگذرانند. اما کم تعداد هستند پدر و مادرهایی که دغدغهشان شیوه تعامل فرزندشان با دوستانش باشد. کم هستند پدر و مادرهایی که به تفکر منطقی فرزندشان اهمیت بدهند، نگران میزان همدلی او باشند، به این فکر کنند که چرا آموزشی وجود ندارد که فرزندم با مساله مرگ به خوبی کنار بیاید؟ کم دیدهام پدر و مادری که نگران شیوهی تصمیمگیری فرزندشان باشند و سعی کنند با آموزش مناسب شیوههای تصمیمگیری را بیاموزد یا به این فکر کنند که آموزش خطاهای فکری و انواع مغالطعههایی که این روزها کم نیستند، بسیار واجبتر از آموزش رباتیک است.
من فکر میکنم وقتی یک نظام آموزشی اثربخش و هدفمند وجود ندارد، فضای آموزشی پر میشود از موسساتی که به درست و صادقانه و یا نادرست و شارلاتان مأبانه تنها به مسائل عینی و رنگ و لعاب دار میپردارند. وقتی نظام آموزشی آشفته خود سردمدار ترویج و تقویت این تفکرات میشود دیگر نقدی به موسساتی از این دست وارد نیست.
شاید خیلی نباید به سیستم آموزش و پرورش فعلی امید بست، درعین حال نمیشود منتظر معجزهای ماند. به چشم برهم زدنی کودکانی که در این ویدیو دیدم بزرگ میشوند با توهم نخبگی. برتر بودن نسبت به سایر همسالانشان. کم کم خود را از جامعهی واقعی جدا میکنند و یک جامعه دستچین شده برای خود درست میکنند و شاید خیلی دیر متوجه این موضوع شوند که همه زندگیشان را بر زیرساختی که از اول اشتباه بود بنا نهادند. تعریف نخبگی در دانشگاهها و مدارس، یک تعریف متروکه است که دانشآموزان و دانشجویان را در توهم غرق میکند.
به نظر نقش پدر و مادر و اندیشیدن به اینکه با متر و معیارهای یک جامعهی سخت و خشن و بیرحم باید نخبگی را بازتعریف کرد، بسیار حیاتی است. حداقل برای خودشان و فرزندانشان. شکی ندارم که آموزش ریاضیات حیاتی است اما فکر میکنم رشد دوپینگی یک بعد مهارتی و نادیده گرفتن ابعاد دیگر نمیتواند کمک زیادی به ما بکند.
پینوشت: جملهای که به عنوان تیتر این نوشته آمده از جناب افلاطون است. یعنی: هر کس هندسه نمیداند، وارد نشود.