خواهش میکنم قبل از خوندن این متن به این آهنگ گوش بدید.
تصور کنید قراره این آهنگ رو تو یه میدون جنگ یا پشت خط مقدم یا بین نخلهای جنوب یا … هر جایی که بوی جنگ میده و خون، گوش کنیم. تصور کنید قراره این آهنگ رو وقتی طالبان داره به مزارشریف حمله میکنه، گوش کنیم. یا وقتی کنار گوشمون تو بازار بغداد بعد از منفجر شدن بمبِ یه انتحاری بوی خون توی بینیمون رفته، گوش کنیم. یا وقتی داعش داره در به در دنبال یه راه برای ورود به کوبانی میگرده، گوش بدیم. یا تو غزه. انتهای یه روز سخت که نمیدونیم فردا رو چه کنیم، گوش کنیم. یا بیاین برگردیم به گذشته. وقتی که حتی این آهنگ ساخته نشده بود، بریم خیلی عقبتر. بریم … بریم مثلا به کربلای ۴٫ وقتی هیچکی برنگشت عقب، گوش کنیم. یه خرده بیایم جلوتر. بیایم به ۲۵ خرداد ۸۸، اینجا هم گوش بدیم این آهنگ رو وقتی داریم ساکت به سمت میدون آزادی میریم و دستهامون رو به نشونه پیروزی بالا گرفتیم.
با مهسا، به دعوت دوستش الهام رفتیم به دیدن یه تئاتر. چهارمین شنبه. از خود تئاتر حرف نمیزنم. از موسیقی و ترانه و حال خوبش میخوام بگم. از موسیقی تو دل جنگ. منظورم از تو دل جنگ دقیقا تو خود دل جنگه. جایی که ممکنه چند ثانیه بعد نباشی. میگن سرعت گلوله این قدر زیاده که وقتی به مغز اصابت کنه، حتی درد رو هم احساس نمیکنیم یعنی بدن کار خودش رو به خوبی انجام میده اما تا خبر اصابت گلوله رو ببره و دستور درد رو برگردونه ما دیگه نیستیم. کسری از ثانیه. منظورم استفاده از موسیقی تو همینجاست. وسط میدون یه جنگ واقعی. ساز دست بگیری و بنوازی و همهی رنجها رو حتی به قد چند ثانیه بشوری ببری.
تئاتر چهارمین شنبه رو که دیدم به یاد این عکس از روزهای درگیری توی لیبی افتادم. به یاد این عکس و خبرهای مربوط به اون افتادم. بهار عربی و لیبی.
وسط میدون یه جنگ واقعی که گلولههاش واقعیه و مرگ و زندگی و عشق و همه چیش واقعیه. اصلا وقتی ما با مرگ مواجه میشیم همه چیمون واقعی میشه. همه چی عریان میشه. اون وقت میشه سره رو از ناسره به راحتترین شکل ممکن تشخیص داد. چه راحتی دردناکی.
ماجرا از این قراره که Aris Messinis، عکاس آژانس AFP از آتن، درست تو روزهای جنگ داخلی و خیابونی لیبی میره اونجا تا عکسهای خبری تهیه کنه. یهو وسط گیر و دار و درگیری و خون و مرگ و گلوله و آرپیچی و گلاشینکف میبینه که یه نفر اون سمت خیابون که توش پر بود از گلوله و مرگ، داره گیتار میزنه. خودش میگه:
نمیشد صداش رو شنید که داره چیکار میکنه، ۵۰ متری ازش فاصله داشتم و خیابون پر بود از صدای وحشتناک بوم بوم.
چی میشه که آدم وسط یه جنگ واقعی که مرگ واقعی توش اتفاق میافته به جای اینکه فرار کنه یا در شجاعانهترین حالت اسلحه دست بگیره، دست ببره به گیتار و شروع کنه به نواختنش؟
Aris Messinis میگه:
نمیشنیدم که داره چی میگه اما با چیزی که از دوربینم میدیدم میتونستم حدس بزنم که داره همرزمهاش رو تشویق میکنه. در تمام اون مدت ندیدم که اون مرد جز با گیتارش در جنگ شرکت کنه.
پیش از دامنهدار شدن این درگیریها، العربیه فیلمی از Masoud Biswir در مبارزات لیبی را پخش کرده بود که در حالی که آرپیجی را به کول انداخته بود، آهنگی را برای همرزمانش میخواند.
Steven Sotloff ژورنالیست مجله TIME بعد پیروزی مردم بر دولت معمر قذافی، در میدان الشجره (میدان سبز) هم از مرد ۳۸ سالهی گیتار به دستی میگوید که همراه با فریاد مردم میخواند:
ملت من رفیع خواهد ماند، ملت من قوی خواهد ماند، ملت من آزاد خواهد ماند…
Masoud Biswir به خبرنگار مجله تایم میگوید که
من هیچ وقت یک سرباز نبودم… اما وقتی دیگران کشته شدند فکر کردم باید کاری برای محافظت از آنها بکنم…
Masoud Biswir قبل از شروع جنگ با معمر قذافی توی بنغازی کافی شاپ داشته و کارواش. اوضاعش بد نبوده.
خبرنگار دیگری از Masoud Biswir میگوید هنگامی که مردم زیر حملهی بیامان نیروهای قذافی فرار میکردند و او فریادزنان میگفت:
“Don’t be worried, it’s OK.”
نکته جالب ماجرا اینجاست که شک وجود داره در اینکه آیا واقعا اون گیتاریستی که در میدون نبرد سرت (Sirte) در حال نواختن گیتار برای همرزمانش است آیا خود Masoud Biswir هست یا خیر؟ شکهایی مثل اینکه گیتار میدون نبرد اون گیتاری نیست که همیشه تو دستهای Masoud Biswir بوده.
فکر نمیکنم که این مساله مهمی باشه.
به قول نوشته Ziad Al-Hasso نویسنده مقالهی مربوط به گیتاریست لیبیایی در میدان نبرد، مهم روح شعر Masoud Biswir است که در عکس جاری است:
مادرم نگران نباش
ما میدونیم که چطوری بجنگیم
ما میدونیم که چطوری آزاد بشیم
ما میدونیم که برای چی میمیریم…
پینوشت اول: چه قدر اجرا با سه تار الکتریک خوب بود. چه قدر خوبه که وقتی موسیقی میاد، جنگ رنگ میبازه. مثل این تئاتر. مثل Masoud Biswir وسط جنگ داخلی لیبی.
پینوشت دوم: آهنگی که در شروع متن پیشنهاد دادم مربوط میشه به گروه نیوش به سرپرستی سروش قهرمانلو که در تئاتر چهارمین شنبه به عنوان اولین آهنگ توسط خودشون اجرا شده.
پینوشت سوم: چه قدر جای موسیقی خالی بود توی تاریخهایی که در اول متن آوردم.
دیدگاهها
انار نخل خنده را شکوفه کن به لب بده
لب مرا به حوریان بالغ حلب بده
به لولیان پریوشان سبو و سیب هدیه کن
به دختران ترکمن ترانه و رطب بده
آهنگ
گروه نیوش
شعر
حافظ ایمانی
نویسنده
خیلی ارادت جناب قهرمانلو