مادر سعید زینالی بودن

شناختی؟ مادر سعید زینالی است.

شناختی؟ مادر سعید زینالی بود.

من را شناختید؟ من مادر سعید زینالی هستم.

راستش را بخواهید به سعید زینالی که فکر می‌کنم ، یعنی به مادر سعید زینالی که فکر میکنم، گریه‌ام می‌گیرد. نه از این گریه‌های از سر ضعف. اشک از سر افتخار. بغضی که از افتخار به کسی یا واقعه‌ای در آدمی رخ می‌دهد. از آن دست افتخارها را می‌گویم و آن نوع نم اشک منظورم است.

بعد به این فکر افتادم که اسم این خانم بزرگوار چیست؟ در روزگاری که همه مان سعی میکنیم تبدیل به عددهای درون ۱۹۸۴ جورج اورول نشویم و اسم‌های هم را فراموش نکنیم. تا به قول انیمه درخشان spiritaway استاد میازاکی یادمان باشد، حتما یادمان باشد که اسم‌هایمان را فراموش نکنیم، که اگر فراموشش کنیم دیگر نمیتوانیم برگردیم. اسمشان اکرم نقابی است. اما به چیز دیگری هم رسیدم.

از سر مهر، مهر فراوان

بعید می‌دانم این رفتار ایشان را بشود فقط به غریزه مادری ربط داد. حتی فکر میکنم، نه می‌شود و نه اخلاقی است و شاید حتی نامردی هم باشد. بی معرفتی هم باشد. مادر سعید زینالی، دیگر تنها، نسبتی میان مادر و فرزند نیست. دیگر نسبتی میان مادر و فرزند گم‌شده‌اش نیست. دیگر نمی‌شود گفت او مادر سعید زینالی است که سالهاست، که هزار سال است مفقود است و او در پی فرزندش می‌گردد. در پی‌ بویی از گم‌شده‌اش. اما نه از سر ضعف. نه از سر کوچکی. نه از سر بی‌چارگی. بله از سر قدرت. از سر انسانیت. از سر مهر. بله از سر مهر درست‌تر است. مهر را نمی‌توانند کاری کنند. مهر همان شمع روشن در دل تاریکی است.

چند روز پیش توییت خانم زینب زمان، دختر زنده‌یاد حسین زمان را دیدم، در مراسم ترحیم پدرشان. خانمی آمد جلو تسلیتی گفت و خود را معرفی کرد. من مادر سعید زینالی هستم:

مادر سعید زینالی
مادر سعید زینالی

روز مراسم ختم بابا، زنی با چهره ای آشنا اومد جلو سلام کرد ، تسلیت گفت و خودش رو معرفی کرد : «من مادر سعید زینالی هستم»، خجالت کشیدم که در نگاه اول نشناختمش، بغلش کردم، نمی دونستم چی باید بهش بگم، مادری که ۲۴ساله بی خبر از پسرش به انتظار نشسته، اومده بود تا به من تسلی بده، گفت…

ترکیب دردناک اما ماندگار مادر سعید زینالی بودن

این روزها فکر‌ میکنم، مادر سعید زینالی نه یک ترکیب از کنار هم قرار گرفتن چند کلمه برای نشان دادن یک نسبت میان یک زن و پسر جوانش، که خود یک معنای مستقل دارد. معنای مادر سعید زینالی، معنای همه مادرانی است که، نه بهتر است بگویم معنای همه زنانی است که، نه می‌شود این جمله را بهتر نوشت، معنای همه انسان‌هایی است که در انتهای ظلمت، در انتهای تاریکی، در جایی که دیگر چشم، چشم را نمی‌بیند. در انتهای همه‌ی بدی‌ها، ساده، بله ساده، کلمه‌‌ی درستی است، ساده به دنبال یک حق هستند. به قول داوینچی سادگی، نهایت پیچیدگی است.

و فکر میکنم که بعد از هزار که از گم شدن سعید زینالی می‌گذرد. و فکر می‌کنم بعد از هزار سال اندوه بدون چاره. بعد از هزار سال اندوه دنباله‌دار. بعد از هزار سال چراغ دست گرفتن در دل سیاهی. در یک سیاهی که چشم، چشم را نمی‌بیند. می‌توان با اندوه، می‌توان با شرم، می‌توان با اشک، می‌توان با غم بزرگ، این ترکیب دردناک اما ماندگار را استفاده کرد، در موارد بسیاری.

این جمله که من مادر سعید زینالی هستم یا او را شناختی او مادر سعید زینالی است، به نظرم یکی از درخشان‌ترین ترکیبات ادبی-سیاسی کشور ماست.

کم کم در این زیرپله، نوشته‌هایی جمع شدند که اسمشان را گذاشتم اندرامیدواری الان که رفتم لینکش را بیاورم بگذارم اینجا دیدم کم نیستند عناوینی که بر می‌گردند به خانم‌های تاثیرگذاری که یا دیده دارمشان یا شنیده‌ام از آن‌ها. خانم دکتر پاسالار، خاله ربابه، خاله افسر، سیمین خانم و … فکر می‌کنم این نوشته هم جایش همان جاست. در کنار این آدم‌ها.

ساده، ساده، ساده.

مادر سعید زینالی بودن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *