از وقتی خبر رسیدن کرونا به قم پخش شد انگار کن وارد فیلمهای آخرالزمانی شدهایم. ترس و دلهره و مشخص نبودن آینده حتی آیندهای نزدیک و از همه مهمتر احساس بیپناهی شدید همه بر ویژگیهای آخرالزمانی این داستان افزود.
همه آنچه از چین در این مدت که کرونا سربرآورده و از شبکههای اجتماعی مجازی میدیدیم حالا کنار گوشمان در حال رخ دادن است. صدای خمپارههای کرونا برایمان که روزی شبیه داستان و سرگرمی بود حالا واقعی شده بود. واقعی آدم میکشت. همین کنارمان همین در همسایگیمان.
مثل تجربه شنیدن صدای موشک باران تهران و تجربه کردن احساس ویرانی و آرزوی اینکه این موشک این بار بر روی خانه ما آوار نشود.
سونامی آمده است اما نه از کرونا
اطلاعات مربوط به کرونا، درمانش پیگیری از میزان مبتلایان در ایران و میزان مرگ و میر در کشور میزان بهبود پیدا کردگان همه همه با سیلابی از پیامهای احساساتی و صد البته سومدیریت هر لحظه بر سرمان آوار میشود.
کرونا ما را نکشد بعید است سالم از دست این سیلاب اخبار تلخ و دروغ و بیکفایتی مدیران و …. جان به در ببریم.
از میان همه بد خبری ها و بیکفایتیها، دلم میخواهد در شماره یک از همه افرادی که در حوزه سلامت در خط مقدمش در کنار بیماران هستند تشکر کنم. دمشان گرم. آنها بیشک ناطورِ دشتان سلامت کشورمند در این بیپناهی.
روزهای سختی را میگذرانیم و فکر میکنم به قول دکتر حقدوست باید خودمان را برای یک ماراتن آماده کنیم نه یک دو سرعت صد متر. و بی شک این ماراتن بدون حضور این افراد ممکن نمیشود. مسیر سخت و صعب العبور و نفس گیر.
دیر شروع کردم به نوشتن شاید به این دلیل که خودم هم درگیر این ترس و وحشت و بیپناهی بودم و هستم همچنان. اما یادم رفته بود نوشتن راه نجاتی است.