فکر این روزها رنج شایعات و سردرگمی ناشی از آن، رنج عظیمتری را بر ما تحمیل میکند. خبرهای بدون منبع، اطلاعات بیپایه، نسخههای بدون پشتبان و … در ادامه مواردی را که در این مدت دیدهام و بیشتر از بقیه موارد در ذهنم مانده را میآورم.
دیدهها و شنیدههای من
مورد اول– “تجربیات یک فرد بهبود یافته از بیماری کرونا و راهکارهایی برای افزایش ایمنی بدن در جهت مقابله با آن” این عنوان برگهای بود دست نویس که در دستان یک فرد با تحصیلات عالیه و فارغ التحصیل یکی از بهترین دانشگاههای علوم پزشکی کشور. بخشی از محتوای درونش این بود:
- مصرف روزانه یک کاسه ماست به همراه یک حبه سیر (ترجیحا ماست پروبیوتیک کم چرب)
- مصرف روزانه یک قرص زینک پلاس
- مصرف روزانه قرص D3
- نوشیدنی دم کردهی پونه، آویشن، هل، دارچین، بابونه و پنیرک
- ادویههای مجاز جهت استفاده در غذا: نمک، زردچوبه، پودر سیر، پودر تخم گشنیز و زعفران
- استفاده از سیر و پیاز خام در غذاها
- نوشیدن آب لیمو عسل روزانه سه لیوان (ترکیبی از لیموی تازه + یک قاشق مربا خوری عسل + آب ولرم)
- و …
مورد دوم– کلی پژوهش علمی چاپ شده در مجلات معتبر دارد. دست بر قضا در حوزه پزشکی و علوم پایه. اما معتقد است دود کردن عنبرنسارا راه خوبی است برای از بین بردن عفونت و پیشگیری از ابتلای به کرونا.
چیز دیگری صدایش کن
مورد سوم– ستارهی سالهای دور سینما و تلویزون است. معتقد است کرونا چون به «الف» ختم میشود و الف سر بالاست، معنیاش این میشود که ریشه کن شدنش سخت میشود. انرژیاش منفی است. بیایید از این به بعد کرونا را کروناز صدایش کنیم که به حرف «ز» ختم شود و حرف آخرش سر پایینی است. تا ریشه کن شود.
مورد چهارم– آشنای تحصیل کردهای است که معتقد است اگر روزی چند مرتبه و هر دفعه چند پاف الکل سفید را اسپری کند در حلقش به دلیل ضد عفونی مخاط گلو، صد در صد از ابتلا به کرونا جلوگیری میکند. میگوید این نکته را دوست پزشکش گفته و به گفتهاش مطمئن است.
مورد پنجم– میگویم چرا ماسک نمیزنی؟ چرا دستهایت را نمیشویی؟ میگوید من سعی میکنم با کرونا دوست باشم. به آن فکر میکنم که دوستی با آن دارم. به این دلیل به من صدمه نمیزند. من و دوستان هم اعتقادمان فکر میکنیم اگر در فاز دوستی و مثبت با کرونا قرار بگیریم مبتلا نمیشویم و …
طبعش سرد است
مورد ششم– میگوید تا میتوانی سیر خام بخور. به همراه مقداری عسل و سیاه دانه. اینها همه گرمی است و اگر میخوای بدانی؟ بدان که کرونا ذاتش سردی است. و با خوردن اینها به کرونا مبتلا نمیشوی.
مورد هفتم– گلاب. میگوید حتی الکل هم حریف این لامذهب نشد اما گلاب. اما گلاب. اما گلاب. اما گلاب
مورد هشتم– اگر واکسنش هم بیاید من که نمیزنم. قرار است با آن چیپستی را وارد بدنمان میکنند، کنترل کنند مغز و زندگیمان. این خودم از یک پروفسور
مورد نهم– بعید است آخرینش باشد…
اینها همه مواردی بود که من دیدم و مخاطبشان بودم. مطمئنا شما هم دیده و شنیدهاید و شاید در فضای پر ابهام و پر استرس این روزها حتی بکار هم بسته باشیدشان.
وقتی پیشگویی به خطا میرود؟
برخی از دوستانی که توصیههای بالا را به من کردهاند متبلا شدند. خوشبختانه جان سالم به در بردند اما بر وفاق خود بر توصیهها و یافتههایشان استوارند. فکر میکنند رابطه خوبی با کرونا برقرار نکردند که مبتلا شدند. فکر میکنند فلان روز آب لیمو عسلشان را سه مرتبه نخوردهاند و همین باعث شد گیر بیفتند. یا شاید روزی یادشان رفت بگویند کروناز و یا در جمعی همه به جای کروناز گفتهاند کرونا و شد آنچه که نباید میشد.
این همه راهکار و راه حل برای یک مساله پیچده و بغرنج از کجا میآید؟ بعید میدانم فقط هم مختص کشور ما باشد احتمالا در همه جا پخش است. نمیتوانم هم این ادعا را بکنم که میزانش در کشور ما بیشتر از دیگر کشورهاست اما برایم عجیب است که این همه داعیهی حل این پیچیدگی را از جامعهای دارای سطح تحصیلات قابل توجه میبینم.
بازگشت به تنظیمات کارخانهای
فکر میکنم عکسالعملهایی که گفتم در مورد این شرایط یا اگر بخواهم بهتر بگویم عکسالعمل انسانها در شرایط مشابه بیشتر بر میگردد به تنظیمات کارخانهایمان. پزشکی به علمی که خوانده اعتمادی ندارد و با همکاران خود جدل میکند که آب لیمو عسل کاربردش بسیار بیشتر از حد تصورات است.
این حرفها را که میشنوم و مخاطب قرار میگیرم یاد خلاصه کتابی از دکتر آذرخش مکری میافتم از کتاب وقتی پیشگویی به خطا میرود؟ اشتباه میکنند. میتوانید فایل صوتی را در این پست گوش دهید و کلی مطلب خوب و ارزشمند یاد بگیرید.
در این کتاب صحبت از این است که چطور وقتی انسانها، مطلبی را میپذیرند و بابت این پذیرش درون حلقهی جمعی پذیرفته میشوند، دیگر به سختی از آن عقیده روی بر میگردانند. وقتی به کسانی که عقایدهشان را در بالا گفتم فکر میکنم، میبینم احتمالا هر کدامشان در جمعی با عقایدی مشابه در رفت و آمدند. با هم مینشینند و گپ میزنند که مثلا: کرونا طبعش سردی است و هر بیماری که میبینیم از سردی میآید و اگر گرمی جات بخوریم حالمان خوب میشود و هیچ وقت نه به کرونا، که به هیچ بیماری دیگری مبتلا نمیشویم و ناگهان از جمعشان فریاد احسنت احسنت بلند میشود و یکجا تاییدش میکنند.
تحمل ابهام
شاید دلیلش این باشد که آدمیزاد جماعت تحمل ابهام ندارد. دلش میخواهد برای مسائلش جوابی درخور و موثر و در عین حال سریع داشته باشد. حوصلهاش نمیشود و تحمل ندارد که باور کند مسائل زیادی در دنیا هست که بشر هیچ جوابی برایش ندارد. اصلا نمیداند در مواجهه با این مسائل چه باید بکند. تحمل ندارد ببینید سر همین ماجرای کرونا، سازمان جهانی بهداشت چند باری یک سری اصولش را تغییر داد و این را در عوض تعبیر به شجاعتش، تفسیر در ناکارآمدیش میداند. ترجیح میدهد به جای الکل و ماسک از گلاب و عنبرنسارا استفاده کند. چون برای توصیه اولی فکر میکند ممکن است سازمان توصیه کننده نظرش را تغییر دهد اما کسی که گلاب و عنبرنسارا را توصیه میکند، توصیهاش محکم و قطعی و حتمی است. حالا اگر این جنس نسخهها هر نوع رنجی که به بار میآورند بهتر از رنج ناشی از ابهام است.
سوگیریهای شناختی
شاید حالت افراطیاش در تاریخ، میان طرفداران کلیسای هم عصر گالیله دیده شده باشد. همانهایی که حاضر بودند جان بدهند در راه اینکه زمین از مرکزیت دنیا خلع نشود. فکر میکنم یک دلیلشان میتوانست این باشد اگر زمین مرکز دنیا نباشد، تمام فرضیات پیش از اینشان بر باد رفته بود و این یعنی مواجهه با یک جهان ناشناخته که این ناشناختگی دامن میزند به ترسناک بودنش. در فهرست خطاهای شناختی میتوان موارد متعددی را پیدا کرد که بر این جنس سوگیریها صحه میگذارد. اثر فرار از ابهام یا پارادوکس السبرگ و … از این دست سوگیریها هستند. شوربختی اینجاست که وقتی به این عقاید باور میآوریم سوگیریهایی دیگر هم سر بر میآورند که رنج را سختتر میکنند. سوگیری تایید یا Confirmation Bias از همین نوع است. در این پست مطالبی نوشتهام.
The New Normal
درگیر این جنس خطاهای فکری و این نوع سوگیریهای بودن، در زندگی روزمره و معمول و نرمال قدیم (تعمدا از کلمه قدیم استفاده کردند چون پس از شیوع کرونا باید بپذیریم که وارد دنیای معمول و نرمال جدید-The New Normal- شدهایم) شاید چندان آسیب جدی به بار نیاورد اما وقتی وارد روزهای سخت و چالشی روزگار میشویم نتایج این خطاها و سوگیریها فاجعه به بار میآورد. چیزی که به ثمر مینشاند رنج است. مثل دوستی که معتقد بود باید با کرونا هم فاز بود و دوست بود و کاری به کارش نداشت تا احساس دشمنی با ما نکند. نتیجهاش این شد که به بیماری کرونا مبتلا شد و به دشواری جان به در برد.
این را هم میدانم که اوضاع که نابسامان میشود عقایدی که راه آسان و سهلتری را به ما نشان میدهند روی خوش بهتری را از جامعه میبینند. این روزهای ما روزهای خوشی نیست. تلخ است و تیره. رنج است که ار در و دیوار آورا میشود بر سرمان. میتوانم حدس بزنم بخشی از این افکار و تفکرات جزئی از عوارض این دوران محسوب میشود. حالا بماند که جایی شبیه صدا و سیما هم به این عوارض دامن میزند. مثل نیش زنبور و اثر درمانی بر کرونا. تزریق رنج میشود در روانمان.