حُمص. سوریه. پایان ماجرا. مهسا خوابیده است. خواب بعد از ظهر رخوت آلود عید. عید آلوده به ترس آلوده به نگرانی آلوده به کرونا. فولدری دارم که اسمش فیلمهای مستقل سال ۲۰۱۸ است. نمیدانم از مهرداد گرفته ام فیلمها را یا خودم دانلود کرده ام. یادم نمی آید. اولین فیلم را انتخاب میکنم و شروع میکنم به دیدنش. A Private War. نامش است. فیلمی که در حُمص سوریه تمام میشود.
A Private War ماجرای یک خانم خبرنگار است که بیشتر از سربازها جنگ دیده است. گور دسته جمعی دیده است. با رهبران ببرهای تامیل گپ زده است. خلاصه آن جلوهاست. جلوتر از خط مقدم. جلوتر از ترس. توی دل ویرانی و خون و مرگ است. مرگ سایه به سایه اش حرکت میکند. نگران بچه دار شدن هم هست. دلش بچه میخواهد. نگرانیاش پیر شدن است اما نگران جوانمرگ شدن هم هست.
جنگ شجاعت خاموش غیرنظامیان است.
این را خانم Marie Colvin میگوید. همین خانمی که فیلم در مورد اوست. عجیب یاد کتاب هرس خانم مرعشی میافتم. در این پست در موردش نوشتهام. داستان این فیلم روایت شخصی این خانم است بر اساس یک …….. به افغانستان میرود به لیبی، به عراق و فلوجه و به حُمصِ سوریه. داستان روایت ماست. مایی که تمام دیده های این خانم را زندگی کرده ایم. در عراق در یمن در افغانستان در ایران. مایی که سهممان از جنگ عزاست. عزای از دست دادن برادر همسر کودک خواهر مادر. عزای از دست دادن خودمان. این بهتر است. ما در جنگ خودمان را از دست میدهیم.
دو دسته روزنامه نگار داریم
جایی در فیلم است که خانم Marie Colvin روی لبه نازک پشت بام نشسته است. زمانی که یکی از همکارانش در بهار عربیِ لیبی کشته شد. در ادامه این صحنه دوستی برای التیام دردهای Marie میگوید خودت گفته بودی:
دو دسته روزنامه نگار داریم. روزنامه نگار پیر و روزنامه نگار شجاع.
اما روزنامه نگاری که هم پیر باشه و هم شجاع نداریم.
ما هم خوب درکش میکنیم.
از اول فیلم که میخواهد زمان و مکان را بگوید. همه را ارجاع میدهد به حُمص سوریه. ۹ سال قبل از حُمص. ۴ سال قبل از حُمص. ۱ سال قبل از حُمص. بهار عربی. سوریه. خشک سالی. در لیبی بیشتر میمانیم. مصاحبه با قذافی را میبینیم. جسدش را هم. سلفی مردم لیبی با جسدش را هم. اما مرگ قذافی انتهای یک فیلم با پایان خوش آمریکایی نیست. مادرانی که عزادار جوانانشان هستند، داغشان تسکین نمییابد. درست است؟
کابوس
شیار ۱۴۳ خانم آبیار، مادری که چشم انتظار فرزندش است. داغ مادر که با قطعنامه آرام نمیشود. با مرگ صدام آرام نمیشود. با برگشتن فرزندش هم. البته اگر آن چند تکه استخوان را فرزند بنامیم. این کابوس با اولین شلیک گلوله شروع شد. اما چیزی نیست که تمامش کند. جنگ شروع دارد اما پایان ندارد.
حُمص. سوریه. ۲۰۱۲٫
رسیدیم به سوریه. به جایی که از ابتدای فیلم همه زمانهای فیلم با آن سنجیده میشد. حُمص. بهار عربی سوریه؟ حُمص. چه خبر است؟
پسرم از ترس حرف نمیزند.
میتونی به بچهات از شیر خودت بدی؟ نه. شیرم خشک شده. باید به بچه ام آب و شکر بدم.
رفتیم زیر زمین. به خاطر انفجار. اونجا دیدم دختر سومم نیست. زیر آوار مونده بود. دخترت چند سالش بود؟ پنج سال.
میخوام همه دنیا داستانم رو بشنوند. بچهها دارند میمیرند.
جایی که خانم Marie در سوریه میرود. پزشکی نیست. یک دامپزشک به امور زخمیان رسیدگی میکند. یک خانواده پسر کوچکشان را میآورند. زخمی است. نمیماند.
خانم Marie Colvin از اینجا جلوتر نمیرود. کشته میشود. در حُمص. سال ۲۰۱۲٫
این فیلم برایم فضای جنگ و آسبهای ناشی از آن را زنده کرد. همانطور که در ابتدای متن گفتم این احساس با این میزان قدرت را در کتاب هرس خانم نسیم مرعشی تجربه کرده بودم.
احتمالا اون روز فکر میکرده که چه قدر خوشگل شده
+صفا ابوسیف.
-اون برای کی کار میکرد؟
+ اون یه دختر ۱۲ سالهی فلسطینی بود. که با شلیک گلوله به قلبش کشته شد. من دیدم که والدینش اون رو تو بغل گرفتن وقتی داشت خونریزی میکرد. گوشوارههای مروارید به گوشش بود. احتمالا اون روز فکر میکرده که چه قدر خوشگل شده. من میبینم. تا تو مجبور نباشی ببینی.
اینها جملات خانم Marie بود به رئیسش در مجله. راستی اسم مجله اش چی بود؟ ساندی تایمز. شجاعت این خانم رشک برانگیز است.
پینوشت اول: این فیلم برداشتی است از مقاله Marie Colvin’s Private War است.
پینوشت دوم: این نوشته را در دسته اندرامیدواری قرار دادم. خانم Marie Colvin برای من تصویر کسانی بودند که تمام قد در مقابل زورگویی ایستادند. حتی اگر همه سکوت را به صلاح بدانند. هر چند کشته شدند. آدمهایی که به قدر خودشان به قدر محیط اطرافشان حال دنیای اطرافشان خوب است به واسطه بودن این آدمها.