برای فرار از اضطراب هولناک پناه بردم به خواندن کتاب بر اساس یک قرار من درآوردی. روزی یک کتاب. از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۱٫ قوانینی هم وضع کردم. خیلی سست و شکسته بسته به آنها پایبند بودم. تجربه عجیبی بود. دویدن برای رسیدن به قرار. آخرش هم به تعداد رسیدم اما خیلی شرافتمندانه نبود. کتابها را کم حجمتر از چیزی که فکر میکردم انتخاب کردم. چند کتاب آخر که رسیده به تعداد صفحات زیر ۲۰ حتی.
در مورد دو کتاب از این پانزده کتاب در این پست و این پست نوشتهام. بقیهاش را نرسیدم که بنویسم. عید بود و عید دیدنیهای شل و وارفته. عید بود و تعهداتی که باید به جا میآوردمشان و عید بود و اضطراب هولناکی که چنبره زده بود بر جانم.
اینجا فهرستش میکنم. شاید روزی در موردشان نوشتم.
داستان خروس
بعد از خواندن کتاب یک طاعون ساده و خانواده پاسکوآل دوآرته نوبت رسید به داستان خروس از جناب گلستان در اول فروردین. این کتاب را نشر محترم اختران منتشر کرده بودند.
سایهی سنگین خانم الف
کتابی که سهم روز دوم فروردین شد، سایهی سنگین خانم الف بود. کتابی که من را به یاد داستان اسکار و بانوی گلیپوش از اریک امانوئل اشمیت انداخت از کتاب گلهای معرفت همراه با ترجمه درخشان جناب سروش حبیبی. خلاصه کنم اینکه سایه سنگین خانم الف نوشته جناب پائولو جوردانو و با ترجمه خانم محیا بیات است که نشر محترم برج آن را منتشر کردهاند.
از جناب پائولو جوردانو به همت نشر محترم برج، در روزهای ترس و اضطراب و دلهرهی شروع بیماری کرونا، کتابی به رایگان در اپلیکیشنهای کتابخوان منتشر شد به نام در روزگار آلودگی. زحمت ترجمه این کتاب را هم خانم بیات کشیده بودند.
پدرم
روز سوم فروردین به خواندن کتاب پدرم نوشته اوهان پاموک و ترجمه خانم بهاره فریس آبادی گذشت. نشر محترم ققنوس زحمت نشرش را کشیدهاند. از اورهان پاموک نخوانده بودم. این مختصر نوشته از ایشان بسیار درخشان بود و فوق العاده. روایت او از پدرش و رنج و اندوه مادرش فوق العاده بود. و صد البته سخنرانیای که ایشان در مراسم نوبل ادبیات ایراد کردند.
مرگی بسیار آرام
مرگی بسیار آرام، کتاب چهارم فروردین بود. نوشته خانم سیمون دوبووار و ترجمه جناب سیروس ذکا است که نشر محترم ماهی آن را چاپ کرده است. روزهای منتهی به مرگ مادر. با همه مشکلاتی که فرزند با مادر داشته است. با همه دغدههای زندگی روزمره. اندوه و اندیشه در این کتاب موج میزند.
پیرمردی که داستانهای عاشفانه
پیرمردی که داستانهای عاشفانه میخواند، کتاب انتخابی روز ۵ فروردین بود. من این قرار را شروع کرده بودم تا اضطراب هولناکم را فراموش کنم. راستش تا از آن فرار کنم. فکر میکردم حریفش نمیشوم. درست هم فکر میکردم. شروع کردم به خواندن و کتابهای کم حجم را انتخاب کرده بودم تا بتوانم یک روزه تمام کنم. اینکه نشد این قرار بماند. اینکه بالاخره در پایان روز ۱۳ فروردین قرارم را به جا آوردم، بماند. تلخی برخی از داستانها ناکارم کرد. به قدری که لطافت داستانی مانند سایه خانم الف هم نتوانست کمکم کند. برای همین این کتاب را تنها بر اساس عنوانش انتخاب کردم. و داستان خوبی هم از آب درآمد. پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند نوشته لوئیس سپولوِدا و با ترجمه آقای محمد شهبا را نشر محترم هرمس منتشر کرده است.
اتاق قرمز
از اضطراب رهایی نداشتم. روز ششم فروردین رفتم به سراغ کتاب اتاق قرمز که نشر محترم چترنگ از جنابادوگاوا رانپو و با ترجمه آقای محمود گودرزی. کتابی جنایی و دلهره آور. فکر میکنم اگر این میزان اضطراب نداشتم میتوانست کتاب جالبی باشد.
روح سرگردان خیابان بهبودی
محمدامین چیتگران را از شنیدن تصادفی رادیو بندر تهران میشناختم. روایتش به داستانها جان میدهد، منظورم با صدای خودش است. کتاب روح سرگردان خیابان بهبودی را هر چند خیلی نپسندیدم اما لحظاتی در کتاب بود که با صدای خود محمدامین چیتگران در ذهنم خوانده میشد و خود این موضوع روایت را برایم جذاب میکرد. این کتاب را انتشارات محترم تیسا به دست مردم رساندهاند. این کتاب شد سهم هفت فروردین ۱۴۰۱٫
دوستان کُمدی
چه نمایشنامه خوبی بود. دوستان کُمدی نوشته جناب گابور راسوو داستان بسیار جذاب و تلخی دارد. داستانی دور نمیبینم تبدیل شود به کسب و کار این روزهای بشری که در تنهاییاش غرق است. خانم ساناز فلاح فرد ترجمه این نمایشنامه را انجام دادهاند و انتشارات علمی و فرهنگی منتشرش کردهاند. سهم هشت فروردین شد.
خفه شو عزیزم!
خفه شو عزیزم! محمد صالح علاء عزیز یک نمایشنامه با دو شخصیت است که نقشهای متفاوتی را برعهده میگیرند. انتشارات محترم پوینده این کتاب را چاپ کردهاند. سهم نهم فروردین ۱۴۰۱٫
سه قصه
آقای مجری محبوب کتابی را با کمک نشر محترم چشمه چاپ کردهاند و در اختیار ما قرار دادهاند. ایرج طهماسب نازنین در کتاب سه قصه سه داستان را روایت میکند. داستانهایی که سهلاند و ممتنع. دیدن ایرج طهماسب از این زاویه جالب بود. ده فروردین. سهم ده فروردین.
مرگ در میزند
مرگ در میزند از حضرت وودی آلن را پیش از این با ترجمه حسین یعقوبی خوانده بودم. این بار با ترجمه هوشنگ حسامی. این کتاب هم نمایشنامه است. ماجرای بازی کردن جین رامیِ جناب مرگ است که برای قبض روح نات اکرمن آمده اما به پیشنهاد نات چند دستی را باهم بازی میکنند. یازده فروردین شد و این کتاب.
فریبخورده
کتابی که سهم دوازده فروردین شد، کتاب کوچک فریبخورده از جویس اتکینز با ترجمه هوشگ حسامی بود. این کتابهای انتخابی آخر صرفا به خاطر حجم خیلی کمشان بود. متاسفم بابت این موضوع، البته که میدانم این حرفها از اهمیت این کتابها و زحمات مترجم نشر بکاهد اما واقعا مجموعه ارزشمندی است این تجربههای کوتاه نشر چشمه.
برهئی در پوست گرگ
کتاب آخر، برهئی در پوست گرگ از رفیق شامی با ترجمه بیژن شکرریز بود.
اضطراب ماند
برای فرار از اضطرابی که هنوز دامنم را گرفته این کار را کردم. تا فراموشش کنم. تا نبینمش. باشد اما نبینمش. اشتباه بود. نباید با خودم این کار را میکردم. تجربه خواندن این شیوه کتابخوانی تجربه جالبی بود. لذتش کمتر از خواندن با آرامش بود. باید به خط پایان میرسیدم، آن را هم به خوبی نرسیدم. یعنی کتابهای کم حجم بیشتر کلک به خودم بود. اما می ارزید. حالا میخوام یک قرار دیگر کتابخوابی بگذارم با خودم. این بار با سرعتی کمتر شاید. شاید تجربه بهتری شود.
اما آخرش این شیوه خواندن با نیت فرار از اضطراب درست نبود. شاید باید پیش فرضش را میگذاشتم آرامش نه فرار. شاید باید سراغ کتابهای سنجیده انتخاب شدهتری میرفتم. و شاید تنها یک کتاب کمک بهتری بود تا این خواندن سرعتی.