این جمله که من مادر سعید زینالی هستم یا او را شناختی او مادر سعید زینالی است، به نظرم یکی از درخشانترین ترکیبات ادبی-سیاسی کشور ماست.
از لحظه مهسا به بعد ننوشتم. تمام لحظههای تلخ و ترسناک ننوشتم. از زیستن در سنگری که متفقین محاصرهاش کردهاند. از این که میدانی هر چه بشود کلک تو کنده میشود، ننوشتم. ترسیده بودم. الان هم ترسیدهام. ترسیدهام.
انگار کسی یک واقعهی واقعی را بدون دست بردن در اتفاقات درون زمین، تنها با کمک امکانات و البته و البته و البته هوش فوق العادهاش تبدیل کرده بود به یک فیلم سینمایی جذاب.
این نوشته برای قدردانی از سرکار خانم دکتر پروین پاسالار است. برای یک واحهی عزیز در بیابانی هولناک/
ماجرا مربوط به خانم خبرنگاری است که در جنگهای فراوانی صدای جنگ زدگان است. در همین خاورمیانهی بلادیده. با او میرویم تا به حُمص برسیم.