خاله افسر به قول ما شمالیها کلانتری بود برای خودش. از آن خانمهایی که یک محل برایش احترام قائلند.
سرطان ترسناکه. خیلی. سرطان همه چیز رو ازت میگیره. بهترین چیزی که ازت میگیره و با گرفتنش کارت رو یکسره میکنه امیده.
تازه فقط امید بیمار رو نمیگیره، امید همهی اطرافیان رو هم میگیره. مثل یک سیاه چاله با چگالی عجیب و غریب که میتونه حتی خورشید رو هم بکشونه تو دل خودش.
به خاطرِ ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
خواهش میکنم قبل از خوندن این متن به این آهنگ گوش بدید. تصور کنید قراره این آهنگ رو تو یه میدون جنگ یا پشت خط مقدم یا بین نخلهای جنوب یا … هر جایی که بوی جنگ میده و خون، گوش کنیم. تصور کنید قراره این آهنگ رو وقتی طالبان داره به مزارشریف حمله میکنه، …