آقا قبول ندارید همهمون یه جورایی نژاد پرستیم؟ و تونستیم این مرزهای نژادپرستی رو جا به جا کنیم و گسترش بدیم و دیگه فقط ایرانی بودن رو تنها معیار برتری ندونیم.
یه خرده که از متر و معیارهای پرسشنژاد در سطح بینالملل (مثل اینکه ما از همه باهوشتریم و داریم ناسا رو میگردونیم و ما همه دنیا رو آباد کردیم مثلا همین دبی چی بود ما رفتیم آبادش کردیم یا اینکه بابا کانادا… کادانا رو بگو… ما نبودیم الان به خاک سیاه نشسته بود) ریزتر و جزئیتر که بشیم به مطالب جالبی دست پیدا میکنیم.
تهرانی – شهرستانی یا وقتی کلمه شهرستانی واژه تحقیر میشود
دوگانه تهرانی-شهرستانی رو برای اولین بار در سال اول راهنمایی شنیدم. اون سال بابا از مدرسه نورِ مازندران به امید بهتر شدن اوضاع اقتصادیش انتقالی گرفت به شهریار. من تو سال اول مثل یه بوکسور آماتور افتادم بین یه مشت بوکسور حرفهای و از همه طرف مشت میخوردم و دردناکترین مشتها از همین جنس بود. تهرانی-شهرستانی. من از شهرستانی بودنم خلاصی نداشتم ولی از قرار توی اون محله نسبتا متوسط، بالاشهریهای تهرانی زیادی زندگی میکردند که همهشون هم تو مدرسه و از قضا در کلاس ما جمع شده بودند.
انگار تمام آن حرفهایی را که در مورد نسبت ایران با سایر کشورهای جهان میگفتیم باید به نسبت تهران با بقیه ایران تعمیم میدادم. این موضوع خیلی اذیتم کرد و بعد دیدم عین همین سبک استدلال در شهر کوچک نور هم برقراره. مثلا خانواده پدری من که اهل یکی از روستاهای ییلاقات اطراف نور هستند فکر میکنند از خانواده مادری من که از اهالی کنارههای دریا هستند یه برتریهایی دارند و طبعا خانواده مادری من خودشون رو شهری میدونن و بقیه رو ….
این شیوه تفکر در حالت سخیفتر و بدترش رو دوران دانشگاه تهرانم بیشتر حس کردم. فکر میکنم وقتی توی این سراشیبی میافتیم خیلی چیزهای دیگه هم هستند که میتونه ما رو از بقیه جدا کنه و به ما احساس برتری بده. مثل شغل مثل لباس و برند لباس، حتی محل و فروشگاه خرید لباس، وسائل خونه (فردی رو دیدم که یخچال ۳۰ فوتی خونهاش مایه مباهات و فخرش بر عالم بوده) و …
این شیوه تفکر ما
فکر نمیکنم این روحیه مخصوص ما باشه اما بعید میدونم این قدر گستردگی در لایههای جامعه و در لایههای تفکر در جای دیگهای از جهان پیدا بشه. مثل رفتار وحشتناک ما با افغانستانیهایی که به کشور ما میآیند. در حالی که اگه با یه نفر از کشورهای اروپایی که رنگ پوست و مو و چشمشون با ما متفاوته مواجه بشیم، احتمالا مهماننوازترین نژاد جهان میشویم.
ما و نژاد پرستی حاشا الله…
این مقاله از سارا حامدی از سایت میدان رو بخونید لطفا با عنوان: ۷ نکته که باید درباره آریایی قهرمان و عرب سوسمارخور بدانید
و این مطلب از نشریه جهان صنعت به قلم رضا قربانی تحت عنوان: ایران در دسته دوم کشورهای نژادپرست
اگه از نقدهای مرسوم که واویلا ما کی اینجوری شدیم و اینجوری نبودیم و اینا بگذریم میتونیم به این فکر کنیم که چطور میشه این رو کم کرد؟ میتونیم به مضرات این تفکر فکر کنیم و تصور کنیم که با این نوع نگاه چه فرصتهایی رو سوزوندیم و چه رفاقتیهایی شکل نگرفت و چه زندگیهایی پا نگرفت و چه مصیبتهایی در تمام این سالها بر سر ما آورد. شاید رسانه در کشور بزرگترین مقصری باشه که میتونه نقش کم کردن رنگ این نگاه رو برعهده بگیره. شاید البته.
بیایید تصمیم بگیریم با یه قومیت دیگه دوست بشیم باهاش حرف بزنیم در مورد زندگی در مورد شادی در مورد غم در مورد فیلم در مورد موسیقی در مورد کتاب. ازش بهترین فیلم یا موسیقی که دوست داره رو بگیریم و ببینیم و بشنویم و بعد باهاش حرف بزنیم. از دغدغهها هم بگیم شاید بهم نزدیکتر شدیم. شاید فهمیدیم یه روستایی که تو دل کوه زندگی میکنه چیزهای با ارزشی داره و تعریفی از زندگی داره که حالمون رو بهتر میکنه، شاید.
احمد ظاهر آوازه خوانی که ما را به هم نزدیک میکند
با یه دوست افغان در مورد احمد ظاهر آوازهخوان مشهور افغان صحبت کردیم. چه لذتی داشت این همصحبتی و چه ذوقی در اون دوست پدید اومد وقتی دید من احمد ظاهر رو میشناسم. احمد ظاهر گوش بدیم و ببینیم چه قدر شبیه همیم در همه چی. فقط یکی نور مازندران به دنیا اومده اون یکی توی یکی از روستاهای کابل.
برای تغییر این مدل ذهنی باید یه مبارزه دائمی با خودمون داشته باشیم. مبادا این روحیه سر بلند کنه و فکر میکنم هیچ روش مناسبتر از مواجهه با افرادی که خودمون رو از اونها بهتر، برتر و یا حتی پایینتر مبینیم نیست.