سازمان به مثابه ی خوان کرم

مدت‌هاست در تحلیل‌های شخصی‌ام از سازمان‌ها نکته‌ای پررنگ به چشمم می‌آید. اینکه سازمان‌های زیادی هستند که نسبت به نقد گشودگی ندارند. منتقدین به امور چاره‌ای ندارند که یا سکوت کنند یا حرف‌ها را دو پهلو بزنند و آغشته به لایه‌های تملق، که پیش آمده گاهی در انتهای صحبت نه تنها انتقاد برداشت نشده که تعریف و تمجید هم تلقی شده است. تحلیل خودم این است که بخشی از این ماجرا بر می‌گردد به چیزی که آن می‌گویم سندرم خوان کرم. تفکری نقد به پدر سازمان را جسارت تلقی می‌کند. همچون اسدالله خان در سریال پدر سالار.

در خیال

یه روز میثم بهم گفت. اگه شجریان فوت کنه، خیلی ناراحت می‌شی؟ گفتم نمی‌دونم. راستش الان هم نمی‌دونم. وسط این همه قیل و قال این طرفی‌ها و اون طرفی‌ها. بین کسانی که بدگویی می‌کنند از او و کسانی که به یادش و عشقش جلوی بیمارستان آواز می‌خوانند. راستش الان هم که دیگه شجریان نیست هم نمی‌دونم. حالم؟ دلم یه لبه پنجره می‌خواد. دلم آلبوم در خیال می‌خواد و سکوت و سیگار….

ابهام یا کی شر این ماجرا تموم میشه؟

تحمل ابهام

فکر می‌کنم باید یک یادآوری مجدد و جدی به خودمان بکنیم و در این راه تلاش بسیار بکنیم که جهان از اولش هم قطعی و معین و مطمئن نبود. ما به اشتباه باور کرده بودیمش.